به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی خانه هنر، در ابتدای این نشست، بهرامی درباره چرایی تبدیلشدن شعرهایش به آلبوم صوتی، گفت: یکی از مهمترین نکتههایی که بهویژه در سالهای اخیر در نقد بر شعرهای من گفتهاند و نوشتهاند، این است که رفتهرفته تأثیرپذیری زیاد از تجربیات سفرهایی که به نقاط مختلف رفتهام و همینطور فعالیتهای رسانهایام، در شعرهایم پررنگ شده و به یک جهانوطنی نزدیک شده است؛ یعنی جغرافیای شعرها، دیگر محدود به محل تولد و محیط زیستی اسکان اصلی شاعر نیست. معمولاً هم از این بهعنوان یک حُسن برای آثارم یاد کردهاند.
در فضایی که تعداد مجموعههای شعری افزایش چشمگیری داشته است، در این هیاهو چه در تلاشهای فردی چه در مواجهه با پیشنهاد تبدیل کتابهایم به آلبوم صوتی، سعی کردهام عرصههای جدیدی را بهعنوان سیر تکوینی کار با تأثیر از تجربیات فردی جدید به مخاطب عرضه کنم؛ که خوشبختانه یک امتیاز و حُسن برای آثارم محسوب شده است. از طرفی در دنیای صنعتی که انسان محکوم و محتوم به چنین سبک زندگی ماشینی است، ما بهشدت نیازمند استفاده از فناوریهای ارتباطی هستیم.
برخی گمان میکردند در قرن بیستم با آمدن وسایل ارتباطی همچون تلویزیون، کتاب ممکن است کنار گذاشته شود؛ اما حتی با آمدن اینترنت هم ما شاهد بودیم که این اتفاق نیفتاد و هیچیک از وسائل ارتباطی جای خود را به دیگری نداد، بلکه این وسائل مکمل یکدیگر شدند و در موازات هم قرار گرفتند.
امروزه افراد زیادی را میبینیم که در مسیرهای طولانی رفتوآمد، وقتهای مُرده بسیاری دارند که این وقتهای مرده را بهوسیله کتابها بهشکل پی. دی. اف. و بهتر از آن، کتابهای صوتی میتوانند پُر کنند. این امکانهای تکنولوژیکی، ارتباط بین افراد و کتاب و دیگر آثار هنری را در زندگی پرمشغلهی امروز، تسهیل کرده است.
درواقع استفاده از کتابهای کاغذی، بهدلیل دشواری حملونقل و دیگر معضلات اجتماعی در زندگی شهری امروز، قدری دشوار است؛ اما با استفاده از تلفنهای همراه میتوان این مشکل را حل کرد و مردم را به سمت کتابهای صوتی سوق داد. این موضوع هماکنون در غرب و کشورهای توسعهیافته هم رواج یافته است.
صاحبان مدیا باید بیش از دیگران به این قضیه فکر کنند که تولید و توزیع کتابهای صوتی نهتنها لازم و ضروری است، بلکه کاملاً اقتصادی نیز است و اگر اقتصاد هنر گسترش پیدا کند، دامنه تولید و عرضه آثار هنری هم گسترش مییابد.
البته اینکه ناشران کتابهای صوتی اصرار دارند بگویند فروش کتابهای کاغذی کم شده و باید سریع به سمت کتابهای گویا برویم هم از نظر من یک خطای استراتژیک است. درواقع هر طیف مخاطبان مخصوص خود را دارد. کوتاهی از هرکدام هم میتواند به معضل منجر شود. اگر مخاطب کتاب کاغذی اقناع نشود، الزاماً به سمت کتاب صوتی نخواهد رفت و برعکس.
آقای شهریاری برای جاافتادن کتابهای صوتی در بین مخاطبان کتاب چه ایدههایی درنظر دارید؟
شهریاری: کتابهای صوتی میتواند خلأ مطالعه را جبران کند. مثلاً آلمان بهشت کتابهای صوتی است. کتاب «در جستوجوی زمان ازدسترفته» جزء پرفروشترین کتابهای صوتی در آلمان است و من یقین دارم خیلی از مخاطبان کتاب و روشنفکران ما هنوز این کتاب را نخواندهاند؛ چه رسد به اینکه پرفروشترین کتاب در ایران محسوب شود. بهنظر من مخاطبان کتابهای صوتی همان مخاطبان کتاب هستند و نمیتوان نظر کسی را که عادت به خواندن ندارد، تغییر داد. کتاب صوتی برای او نمیتواند جای کتاب کاغذی را بگیرد. عادت گوشدادن به کتابهای صوتی را خیلی از ما در ایران با نوارهای احمد شاملو و صدای احمدرضا احمدی در کانون پرورش فکری شروع کردیم و به سمت و سوی کتاب صوتی کشیده شدهایم. این پروژه که اصرار به انتشار کتاب صوتی از سمت مؤلف داریم، برای این است که مسیر کتابهای صوتی که در گذشته از سمت مؤلفان باز شده، در یک مقطع از زمان متوقف شد و ادامه پیدا نکرد، ادامه یابد. در سالهای اخیر تلاشهایی نیمهرسمی انجام شد اما با تولیدکنندهها که صحبت میکنیم، میبینیم استقبال خوبی نشده است. ولی من معتقدم باید روی شعر که کوتاه است و بهصورت اپیزودیک و مینیمال و بخشبخش میتوان آن را بهراحتی گوش کرد، سرمایهگذاری کنیم؛ تا اندکی خلأ خواندن جبران شود.
جستوجو برای قرار یافتنِ بیقراری
آقای اسکویی بهنظر شما بهعنوان کارگردان و فیلمساز، جرقه کار کتابهای صوتی از کجا شروع شده است. آیا علاقهای بوده یا پیشزمینهای داشتهاید، توضیح بدهید؟
اسکویی: دوران نوجوانی من در تئاتر گذشته است و اگر به فیلمسازی روی آوردم، در جستوجوی جوابهایی برای پرسشهای فلسفی هستم. صبحها روزم را با دیدن عکس شروع میکنم، چون عکاسی را بهصورت کاملاً حرفهای انجام میدهم و شبها با خواندن شعر، روزم را به پایان میرسانم. درواقع برای پروژههای کاری خودم که اغلب در سفر هستم، کتابهای کوچکی را با خودم میبرم که بخشی از آنها کتاب شعر است. کارهای صوتی زیادی با صدای من اجرا شده است. کتاب صوتی سهراب سپهری چند سال پیش که از نشر نوین کتاب گویا منتشر شده بود، با استقبال زیادی مواجه شد. کتاب بعدی «جاناتان مرغ دریایی بود» که اجرا کردم. هفت صدای مختلف در این کتاب صوتی اجرا کرده بودم. الآن هم این کتاب و کتابهای دیگری را با آقای شهریاری و بهرامی مشغول به کار هستیم. همچنین کتابی از آقای خسرو سینایی در حال انتشار دارم و کارهای دیگر...
در زمانیکه جامعه ما به نگرانی و روزمرگی در حال گذر است، این فایلهای صوتی، میتوانند چیزی از جنس سرعت برای مخاطبان دنیای مجازی و کتابخوانها عرضه کنند. این راهی است برای اتصال مردم به ادبیات و اتصال آنها به دنیای شعر؛ تا آن را بشنوند و روی آن تأمل کند. درواقع هدف فیلمساز این است که دنیای کوچکی را که دیده است به مخاطبان سینما نشان دهد؛ تا بگوید من اینجا را دیدم و تجربه کردهام. در کتاب هم همین موضوع مطرح است. چرا کتاب نوشته میشود و چرا شعر گفته میشود؟ برای آنکه شاعر و نویسنده بگوید من دنیا را اینگونه دیدهام، اینگونه تجربه کردهام و این امکان را میدهد که مخاطب آن را تجربه کند. همین شاعران و نویسندگان هستند که امکان چندبار تجربهکردن اتفاقات را در یک زندگی به ما میدهند. اگر من کتابی را میخوانم، آن کتاب این قدرت را به من میدهد که با نگاه خلاق آن آدم زندگی را تجربه کنم و عرض زندگیام را بسط بدهم. جهان امروز جهان بسیار شلوغی است که ما باید استراحتگاههایی برایش ایجاد کنیم. این استراحتگاهها یکجور نیوشیدن و نوشیدن روح و تجربههای ذهنی و درونی است. من که از جهان تصویر میآیم، سعی میکنم در آن هم تجربههایی داشته باشم. من خودم هیچوقت نمیتوانم رُمانی را بهصورت پیوسته و کامل گوش بدهم ولی داستانکها و شعر را چرا. من تجربه خوبی در «همشهری داستان» داشتم؛ داستانهای کوتاهی که با صدای من پخش شده، بازتابی که از مخاطبان داشتم، بسیار جذاب بوده است و خیلیها به من میگویند: «امیدواریم باز هم داستانهای کوتاهی با صدای شما بشنویم». احساس کردم که چگونه میتوانم تجارب شخصیام را با مردم ازطریق صدا شریک شوم و بهخصوص وقتی این امکان به من داده میشود که شاعر بیاید و مرا هدایت کند که چگونه آکسانتگذاری روی شعر بکنم. خوشحالم که حاصل کار، یعنی آلبوم و کتاب صوتی «یاد تو»، درنهایت چیزی شده که هرکه آن را گوش کرده، به من انرژی مثبت داده است. این انرژی مثبت از همان جلسهی رونمایی آن که خیلی باشکوه برگزار شد، آغاز شد و تا اکنون ادامه دارد. خوبیاش این است که بهصورت اپلیکیشن و اینترنتی هم قابل دسترسی است و در همین مدت، مخاطبان در خارج از کشور نیز به آن دست یافتهاند.
ما آدمها کمکم سوادمان کم میشود. سرعت باعث شده دستخطمان بد شود، سرعت باعث شده وقت برای مطالعه نگذاریم، اقتصاد باعث شده هی سهم ما از پرورش فرهنگ شخصی و مطالعاتی و خودمان بهعنوان انسان کم شود. وقتی میبینم خودم مقدار مطالعهام نسبت به 20 سال پیش کمتر شده، می فهمم کتاب صوتی میتواند به ارتقای آن کمک کند. این موضوع برای من جذاب است که حس زیستی و احساس من با تجربه یک شاعر آمیخته میشود و جاهایی هم حسهایی داشته باشیم و اثر جدیدی با این حسهای ترکیبی به صورت صوتی ایجاد شود.
اینجا جایی است که میتوان گفت، کتاب خوب، شعر خوب یا فیلم خوب اثری است که اگر هزار نفر آنرا دیدند و شنیدند، آن اثر به تعداد مخاطب ایجاد میشود و امکان مال خود بودن را به خواننده یا شنونده میدهد. این بهنظر من یک سفر است. من خودم را مسافر میدانم و دائماً در سفر هستم. بهنظر من این یک سفر در اعماق تجربههای زندگی درونی، شخصی، ذهنی، حسی و عاطفی من بوده، از مسیری که یک شاعر خلاقانه آنرا گذرانده و این برخورد حسی برای من اتفاق جالبی است. گاهی پیش میآید که ما در حال خواندن یک اثر بهصورت صوتی هستیم، که شاعر اثر میگوید اشتباه خواندی اما برداشت تو برای من جالب بوده و یک برداشت شخصی خوب از شعر من بهشمار میرود، گاهی هم اصرار میکند بر نحوه خوانش خودش و گاهی هم میگوید برداشت متفاوت تو بهتر است. این بهنظرم یک سفر به اعماق ذهن و روح و روان شاعر و درعینحال سفر به درون خود است.
من خیلی وقتها شعرهایی از آقای بهرامی میخوانم که خیلی از حسهایم زنده میشود، خیلی از دردهایم را بهیاد میآورم و خیلی از زخمهایم دهان بازمیکنند. این میتواند برای همه مخاطبان پیش بیاید و این دلیلی برای خواندن شعرهاست. این یک همنشینی مبارک است، بلکه شریک شویم در شعری از شاعر با صدای گویندهای در کنار یک آهنگساز و تهیهکنندهای و مدیریت یک ناشر که اثری را به جهان عرضه میکنند و این میتواند یک پیشنهاد باشد برای اینکه ما سفری را به درون خودمان تجربه کنیم.
آقای بهرامی میزان توفیق اینگونه آثار در ایران چه وضعیتی دارد؟ و راهکاری برای جاانداختن اینگونه آثار دارید؟
بهرامی: بشر موجودی سرگردان است و ما نمیتوانیم در این سرگشتگی بهدنبال قاعدهای خاص باشیم. شعر هنر ملی ماست و مردم شعر و آثار هنری را دوست دارند اما حوزه کتابهای شعر ما با ورشکستگی همراه است. مسئله اینجاست که ما بهعنوان موجودی محکوم و محتوم آفریده شدهایم و بهدنبال تسکین هستیم. آنچه را که موجب تأمین این تسکین میشود، میطلبیم که گاهی با تصویر، موسیقی و شعر تامین میشود.
فکر میکنم یکی از دلایل رویآوردن آقای اسکویی هم به خواندن شعر این بوده که بهدنبال فرصتی است برای تجربههای حسی تسکیندهنده؛ چون کار فیلمسازی اجتماعی، با دردها و زخمهای انسانها سروکار دارد، شعر گزینه و فرصت مناسبی است. از طرف دیگر، به این جهت که ایشان یک مخاطب و مصرفکننده کاملاً تأثیرپذیر از شعر است، بهعنوان کسی که دنیا را گشته و از بدو جوانی در رقابت بوده، در این عصر سرگشتگی بهدنبال گمشده خود، گاهی به خط پایان رسیده، اما گمشدههایش را پیدا نکرده است. پس میتوانم بگویم مصرف او از شعر از منظر نوعی عرفان است و در تنهاییهای خود برای تسکینش شعر میخواند. در کار فیلم به درجه بالایی از قلَیان روحی که میرسد، وقتی که تحت تأثیر یک زخم قرارمیگیرد و در معرض عریانی فجایع قرارمیگیرد، این را بهوسیله شعر فریاد میزند. با این میزان علاقه به شعر و خواندن و علاوهبر آن استعداد خدادادی که در صدای اوست، میتوان برنامهریزی کرد برای تولید کارهای موفق در تلفیق موسیقی، صوت و شعر.
از طرفی، آقای شهریاری که در ابتدا سالها مخاطب شعر بوده، بعد مؤلف و منتقد شعر شده و درنهایت ناشر هم شده، بهنظرم یکی از گزینههای خوب است برای این کار، نسبت به ناشری که هیچکدام از این مراحل را طی نکرده است. استعدادی که در خود شعرهاست و کیفیت بیان و خواندن آقای اسکویی بهاضافه تخصص ناشر درصورت تداوم میتواند سهمی از تولید و ارتباطگیری مخاطبان ما را در عرصه شعر به خود اختصاص دهد؛ همچون سهمی که شاملو و احمدرضا احمدی به خود اختصاص دادند، چون ناشری مثل کانون پرورش فکری آن زمان این تخصص حرفهای را داشت.
یا همچون خسرو شکیبایی و پرویز پرستویی که سهمی را به خودشان اختصاص داده بودند، سهم دیگری را آقای اسکویی میتواند به خود اختصاص دهد؛ البته درصورتیکه استمرار و تمرکز در تولید کارهای صوتی را در حوزه شعر از ایشان شاهد باشیم، میتوانیم درصدی از تأثیرگذاری در فضای شعری و در ارتباطگیری مخاطبان بالقوه و حتی بالفعل را برای ایشان قائل باشیم. با رعایت پیشفرضها شاهد تولید یک برند جدید در زمینه کتابهای صوتی میتوانیم باشیم.
شهریاری: پیشازآنکه با آقای اسکویی آشنا شوم، به آقای بهرامی پیشنهاد صوتیکردن شعرهایش را با صدای خودش دادم. با این طریق بهدنبال مؤلفهای قدیمی و داستاننویسها و مترجمها رفتیم و سعی در جمعآوری آرشیوی برای صداها بودیم.
در این میان آقای بهرامی نماینده شایسته در زمینه شعری است که چه درست چه غلط، با لفظ ساده معرفی شده است. در این بین با آقای اسکویی آشنایی صورت گرفت، جالب است که علاوهبر حُسن اتفاق پیشنهاد آقای اسکویی برای خواندن شعرهای آقای بهرامی، در این بین وجه شباهتهایی را بین این دو حس میکردم. هر دو بهصورت اغراقآمیزی مسافرند و مداوم در سفر به نقاط مختلف هستند و این در روحیه و آثار آنها وجود دارد. سادگی در حین تلاطم در شعرهای آقای بهرامی که اتفاقاً در شخصیت آقای اسکویی کاملاً نمود دارد. شعر آقای بهرامی درعین سادگی خصیصه متفاوتی دارد؛ این است که به نظام بهرهکشی جمله تن نمیدهد. شیرین ادا میشود و قرار نیست که در خدمت پیامی باشد که جمله در خود پنهان کرده است. آقای اسکویی این موضوع را در خوانش درآورده است. شعر درواقع آونگی است که بین شعر و صوت درآمده و آقای اسکویی از عهده این خصیصه مهم برآمده است.
ایمان دارم با این ویژگیها، کتاب صوتی «یاد تو» تأثیر خاص خود را دارد؛ که تاکنون هم شاهدش بودهایم.
سرمایهای نهفته در بازار کتاب
برای این کارها از نظر اقتصادی چه آیندهای متصورید؟
شهریاری: اتفاق مشابهی که در خارج از ایران در کشورهای پیشرفته در این زمینه افتاده است، میتواند تغییری در آمار معیوب کتابخوانی ایجاد و ارزش افزوده به آن بدهد و اقتصاد کتاب را هم تحول بخشد. بهطور مثال سایت آمازون بهعنوان بزرگترین ناشر کتابهای صوتی اقتصادی همچون نفت دارد.
در اجلاس داووس 2008 یک آیندهشناس معروف آفریقایی پیشبینی کرد که تا سال 2018 تجارت آب جای تجارت نفت را میگیرد و کتاب هم که در نوبه خود صددرصد از بین میرود. از طرفی هم انسانهایی مثل بیلگیتس گفتهاند ما آرزومندیم که کتاب کاغذی از بین برود تا تعداد زیادی درخت قطع نشود.
بهنظر من قرار نیست کتاب از بین برود، فقط تغییر شکل پیدا میکند و اینکه میگویند اقتصاد کتاب معیوب شده، منظور تغییر تیراژهاست که از 10000 به 5000 رسید و مدام کمتر و کمتر شده است.
اینکه بتوانیم خللی را که در کتابهای چاپی شده بهوسیله کتابهای صوتی جبران کنیم، خیلی خوب است. سرمایه نهفتهای در بازار نشر وجود دارد. کتابهای زیادی که دیگر مجدداً چاپ نمیشوند، بهصورت فایلهای صوتی میتوانند در بیایند تا این کار بتواند ارزش افزوده را به بازار کتاب برگرداند و سرمایهای به اقتصاد کتاب تزریق کند. ما با این هدف فاصله داریم اما این کار شدنی است و با توجه به کارهایی که در این زمینه در کشور شکل گرفته است، من هم مثل آقای بهرامی بسیار خوشبین هستم که در ابتدا باید آودیو بوک را بهعنوان شکل جدیدی از کتاب و بعد ایبوک را جا بیندازیم.
اسکویی: کتاب عاشقانههای «یاد تو» صفحات کمی دارد ولی درون آن معانی زیادی است. اینکه این عاشقانهها کجا شکل گرفته است، تکرار چیزی است که من در کار حرفهایام از آن استفاده میکنم. قطار، کشتی، ریل، هواپیما، مکانهایی که شاید سخت در دل شعر میتوانند بیایند. ببینید این مکانها چقدر در این مجموعه زیاد است و چقدر دلتنگی در دل آن نهفته است. درعینحال این مکانها یک جستوجو هستند و درظاهر یک جستوجو برای فرد است اما درواقع میتوان از آن به جستوجویی برای انسان تعبیر کرد. جستوجوی لحظهبهلحظه برای قرارگرفتن جان بیقرار. فکر میکنم شاعر بهجای آدمهایی که بهدنبال معنا میگردند، معنای زندگیاش را گامبهگام میسازد. یا ما بهدنبال معنا برای زیست هستیم، یا معنا را خودمان میسازیم.
یکی از دلایلی که من با شعرهای آقای بهرامی ارتباط برقرار میکنم، یک نوع حس اعجابانگیز همذاتی توأم با حیرت است. گاهی کتابهای او را در سفر به کشور دیگری که غریب بودم باز کردم و خواندم و بغض کردم. یکی از عمیقترین تکانهها را که میتوانم بیان کنم این است که چگونه یک شاعر میتواند چیزی را که من حس کردم، در لحظهای که من آن را حس کردم، چگونه همزمان حس میکند و پیش رویم میگذارد. بعدها که دیدم کتابهای او به زبانهای مختلف ترجمه میشود، فکر کردم من بهعنوان یک مسافرِ درگیر و جستوجوگر، اشتباه نکردم که او درحال بیانکردن سرگذشت من است. حس کردم او خدایگونه به بخشی از سرنوشت و حس من توانسته دست پیدا کند و آنجا بود که فهمیدم ماندگاری آثار زمانی است که نویسنده چیزی را میگوید که من میتوانم همزمان با خواندنش او را حس کنم. ما بهدنبال قصهای هستیم که قصه درگیری و سؤالهای مخاطب باشد.
من برای بخش فرهنگی کشورم متأسفم که دچار روزمرگی شده است. من اعتقاد ندارم که ما امروز شاعر بزرگ نداریم. ما امروز شاعرانی داریم که توانستهاند به گوهر عمیق انسانی دست پیدا کنند. ما امروزه به شاعرانی نیاز داریم که از امروز بگویند؛ از عصر حاضر.
جهان ما «خالی از مکث» شده است. ما نیازمند مکث و بازنگری به لحظههای خودمان هستیم. ما شنونده این هستیم که باید در لحظه زندگی کنیم ولی درواقع خود ما قاتل لحظههایمان هستیم. مکثی که نیاز ذاتیاش این است که با آن سیروسفر کنیم ولی آن را از دست میدهیم. برای چه اینقدر از مُد تأثیر میگیریم. امروز ثروتمندان ما دیگر بهدنبال مد و ظاهر نیستند. دیگر بهدنبال به رخ کشیدن ثروت نیستند. بهدنبال سفرکردن و دیدن هستند. امروزه برندها جایگاه خودشان را از دست دادهاند. جوانها به سفر و تجربیات زندگی بیشتر توجه میکنند. یک لباس ساده در سادهترین حالت میپوشند اما به سفر میروند و بهدنبال تغذیهای سالم هستند. به رخ کشیدن برند دیگر مطرح نیست. وقتی سفر کنیم، میتوانیم همدردی کنیم. وقتی سفری نکنی، دردی برای همدردی با مردم و گامی برای انسانیت وجود نخواهد داشت. این یک هدیه است که فرد بتواند به دیگری بیندیشد. وقتی انسان درگیر منافع خود و خانوادهاش است، از این هدیه دور است. بهنظرم شاعران میتوانند بهعنوان حلقه وصل همه کمبودهای ما در روابط انسانی و شناخت ما نسبت به خودمان باشند.