کتاب «پژوهشی انتقادی ـ کاربردی در مکتبهای ادبی» منتشر شد
| تاریخ ارسال: 1396/12/19 |
پژوهشی انتقادی ـ کاربردی در مکتبهای ادبی، تألیف علی تسلیمی، تهران، کتاب آمه، ۱۳۹۶، شمارگان: ۱۰۰۰، 504 ص، شابک: 7ـ51ـ7033ـ600ـ978
این کتاب به معرفی مکتبها در متنهای وابسته و نقد نظریات بنیانگذاران آنها و نیز به تفاوتها و موقعیتهای گذارشان پرداخته است. متنهای غربی از روزگاران باستان تا امروز گزینش و گاه ترجمه گردیده و از دیدگاه صاحبنظران همان مکتبها بررسی و نقد شدهاند. این کار دربارۀ نویسندگان و شاعران ایرانی نیز صورت گرفته است و ایران داستانی دیگر دارد؛ ممکن است یک نویسندۀ ایرانی با همۀ مکتبهای ادبی گذشته و حالش یکجا آشنا بوده و از همه یا بسیاری از شگردهایشان در آثار خود و حتی در یک اثر بهره برده باشد. با انتخاب آثار وی (و در اینجا صادق هدایت) میتوانیم متون ایرانی را نمونهوار بررسی کنیم و افزون بر آن، نشان دهیم که مکتبهای ادبی به آخرهای راه خود رسیدهاند، زیرا جنبشها و مکتبها تکراری شده یا با هم ادغام گردیدهاند. در این صورت مکتب ادبی دیگر چون گذشته نظریهای برای نوشتن نیست، بلکه نظریهای برای خواندن میشود.
مکتب ادبی نظریه یا بیانیهای برای نوشتن اثر ادبی و نقد ادبی نظریهای برای خواندن و بررسی آن است. آنان که رمانتیسم را در مکتبهای ادبی پدید آوردند، تلاش میکردند که گونۀ نوشتن شعر، داستان و نمایشنامه را تغییر دهند تا کلاسیسیسم را از میان بردارند. این نظریه برای نوشتن بود، اما امروزه دیگر برای نوشتن نیست و کسی تنها بر پایۀ رمانتیسم سدۀ 18 و 19 شعر نمیگوید. از اینسو، آنان که فرمالیسم را در نقد ادبی پیشنهاد کردند، میکوشیدند به «خولوستومه» تولستوی و پس از آن آثار فوتوریستی و مدرن دیگر با آشناییزدایی بنگرند. این نظریه برای خواندن بود و هست، اگر چه گروهی در نوشتن آثار خودآگاهانه به فرمالیسم رو آوردند، اما به روشنی مکتبی به نام فرمالیسم پدید نیاوردند.
نظریههای مارکسیستی و جامعهشناختی نیز برای نقد ادبی و خوانش اثر ادبی است که در آغاز بر روی اثری رئالیستی صورت میگرفت، حتی رئالیسم سوسیالیستی نیز بیشتر نظریه و بیانیهای برای نوشتن بود و بیش از آنکه مارکسیستی بوده باشد، به حکومت سوسیالیستی سرسپردگی داشت. این مکتب مارکسیستی نبود، زیرا از استثمار و استعمار پشتیبانی میکرد. از اینرو، ادبیات ضداستعماری و پسااستعماری از نظریۀ فرداشت و فرودست مارکسیستی بهره میگیرد و بیشتر نظریهای برای نقد ادبی است. استعمار و پسااستعماری میتواند در مکتبهای ادبی رئالیستی، جادویی و مانند آن خودنمایی کند و خود مکتبی ادبی نیست. فمینیسم نیز اینگونه است و مکتب ادبی نیست، زیرا در هر مکتب ادبی از رئالیسم تا پسامدرنیسم خودنمایی میکند. نمونههای آن آثار اگزیستانسیالیستی سیمون دوبوار و امپرسیونیستی و مدرن ویرجینیا وولف است. فمینیسم نظریهای برای نقد ادبی و خوانش آثار ادبی است که بیش از همه وامدار مارکسیسم است.
روش کار این کتاب، طبقهبندی تحلیلی مکتبهای ادبی با محوریت یک مکتب است که مکتبهای موافق یا مخالف دیگر پیرامون آن یا در مرحلۀ گسست و گذار از آن شکل میگیرند تا کتاب در شش فصل فشرده شود.
در فصل نخست، کلاسیسیسم، محور مکتبهایی چون ناکلاسیک، مسیحی، گوتیک، رنسانس، باروک، نوکلاسیک و روشنگری است. ناکلاسیک مانند کلاسیک سنتی است، اما پایههای کلاسیسیسم را با سازوکارهای ریشخند، نقیضه و عامیانهسازی سست میکند. ادبیات مسیحی و گوتیک به جای ارزشهای اسطورهای کلاسیک به ارزشهای مذهبی نظر میکند و تفاوت آشکار چندانی با آن ندارد. رنسانس و اومانیسم زمینهای برای دوری کردن از ارزشهای مسیحی است. باروک دوباره به مسیحیت بازمیگردد و در برابر رنسانس مقاومت میکند و نوکلاسیسیسم نیز از آنسو ارزشهای کلاسیک و رنسانس را باز میآفریند. روشنگری زمینهای برای گذر به مکتب رمانتیک است.
در فصل دوم، رمانتیسم، بنیاد کار است. رمانتیسم با اینکه در برابر کلاسیسیسم با مذهب میانۀ خوبی پیدا میکند، از روشنگری بیبهره نیست، اما تعالیگرایی که بیش از همه، وامدار رمانتیسم است تلاش بیشتری در معناگرایی دارد. داستان و رمان گوتیک نیز همسو با رمانتیسم است. مکتب پارناسی متأثر از رمانتیسم اما از جنبههایی رودرروی آن میایستد تا هنر را در خدمت هنر بگیرد، نه انسان که آرمان رمانتیسم است. این جنبش در زمان خودکاری از پیش نمیبرد، زیرا پس از آن رئالیسم از راه میرسد.
فصل سوم، رئالیسم، مرکزیت مییابد و رئالیسم انتقادی، سوسیالیستی، وهمی و ناتورالیسم را در برمیگیرد. ناتورالیسم که خود را مخالف رئالیسم میداند، حتی از رئالیسم وهمی به رئالیسم نزدیکتر است، زیرا رئالیسم وهمی کمتر از آن به جنبههای اجتماعی و طبقاتی نظر دارد. رئالیسم وهمی گامی است در روانشناختیتر شدن رئالیسم و گاه سبب میشود که مکتبهای بعدی بیشتر به فردیت انسان توجه کنند. ناتورالیسم نیز با توجه به طبیعت انسان زمینههای امپراسیونیسم را فراهم میکند، زیرا امپرسیونیسم، نگرشی به طبیعت با پیش فرضهای طبیعت انسانی و دخالت نسبی او دارد.
در فصل چهارم، سمبولیسم در محور است و پیرامون آن انحطاط، امپراسیونیسم، اکسپرسیونیسم، ایماژیسم، ناتورالیسم و کوبیسم قرار میگیرند. انحطاط آغاز از میان بردن ارزشهای مذهبی، اخلاقی و ادبی گذشته است که ریشه در ناتورالیسم دارد. امپرسیونیسم نمادهای ذهنی غیرفعالی را به طبیعت و انسان فرافکنی میکند، اما اکسپرسیونیسم نمادهای ذهنی فعالی را برونافکنی میکند، تا آنجا که با این نمادها حقیقتی برتر میآفریند و تأثیر بنیادی بر همۀمکتبهای پوچگرای بعدی میگذارد. ایماژیسم و کوبیسم کموبیش به شکل رو میکنند. مجموعۀ شکل ادبی و محتواهای پوچی در این روزگار بر سوررئالیسم اثر میگذارد؛ اکسپرسیونیسم ادبیات را دگرگون میکند، اما کوبیسم مایۀ گذار و گسست است.
فصل پنجم، سوررئالیسم دادا را به عنوان مرحلۀ گذاری دیگر پیش از خود دارد و پس از آن در رئالیسم جادویی به اوج خود میرسد و شاید این اوج بهخاطر داستانیتر بودن رئالیسم جادویی در برابر سوررئالیسم باشد. رئالیسم جادویی متأثر از سوررئالیسم است، اما به خاطر گرایشهای انسانیتر خود تأثیرگذارتر از آن به نظر میرسد. علت دیگر کمرنگتر شدن سوررئالیسم، گرایش غالب صاحبنظرانشان به شعر است. شعر مرز نمیشناسد و بهسادگی به سوررئالیسم بدل میگردد. برای نمونه شعر رمانتیک با اندکی دستکاری سوررئالیستی میشود، بهویژه اگر در روزگار سوررئالیستی سروده شود.
فصل ششم، ابسوردیسم به گونههای متفاوت در اگزیستانسیالیسم، تئاتر نو، رمان نو، موج نو و پسامدرنیسم نشان داده میشود. پوچی در اگزیستانسیالیسم سبب نمیشود که انسان به نومیدی و بیهدفی برسد، اما در تئاتر و رمان نو میرسد. بیهدفی حتی در فرم اثر و ساختارشکنی آن خودنمایی میکند. پسامدرنیسم نیز در فرم خود همینگونه است، با این تفاوت که تعمد ساختارشکنانهاش را در متن نشان میدهد و مستقیم یا نیمهمستقیم فراداستان را محور کار خود میکند.
فهرست مطالب کتاب:
فصل اول: کلاسیسیسم
فصل دوم: رمانتیسم
فصل سوم: رئالیسم
فصل چهارم: سمبولیسم
فصل پنجم: سوررئالیسم
فصل ششم: ابسوردیسم
فهرست منابع
نمایه.