محمد دهقانی در نشست «مروری بر زندگی و آثار سعدی» مطرح کرد: بعد از فردوسی، سعدی بیش از همه به فرهنگ ایران باستان توجه کردهاست
| تاریخ ارسال: 1397/2/4 |
بهگزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست «مروری بر زندگی و آثار سعدی» با حضور محمد دهقانی، مترجم، نویسنده و پژوهشگر ادبیات فارسی بعد از ظهر یکشنبه، دوم اردیبهشتماه 1397 در سرای اهل قلم برگزار شد.
دهقانی در ابتدای نشست و در شروع بحث، گفت: سعدی برای ما ایرانیها بسیار اهمیت دارد و میشود گفت که عصاره فرهنگ ایرانی یا آینه تمامنمای جوانب مختلف تاریخ و فرهنگ ایرانی است و شاید هیچ شاعر و نویسنده دیگری بهاندازه سعدی واجد چنین خصوصیتی نباشد؛ با همه اینها، ما درباره زندگی سعدی، حوادث عمر و روزگار او، کمتر چیزی میدانیم. البته یک وجه این به خود سعدی برمیگردد. گویی که خود او در پنهانکردن زوایایی از زندگیاش عمدی داشتهاست. یک وجه مهم دیگر آن هم به فرهنگ ایرانی برمیگردد، اینکه خیلی دنبال این نبودهایم که زندگی بزرگانمان را بهصورت مستند ثبت و ضبط کنیم. یعنی خیلی به این مسئله توجهی نمیشدهاست یا اینکه قصد ما این بوده، از آنها تصویری بسیار بزرگتر از آنچه که در عالم واقع است، بسازیم و درحقیقت آنها را آدمهای عجیب و غریبی نشان دهیم که ممکن نیست کسی دیگر مانند آنها باشد. شاید هم میخواستهایم بهنوعی آن زوایای فرهنگی که خودمان نمیپسندیم و مطابق سلیقه و میل ما نیست را پنهان کنیم. بههرحال هرچه که بودهاست، ما امروز کمتر اطلاع دقیقی درباره زندگی و جامعهای که سعدی در آن پرورده شده، داریم.
او ادامه داد: ما هنوز نمیدانیم سعدی کی به دنیا آمده و فقط بنابر شواهد و قرائنی که وجود دارد، میشود نظر داد که سعدی در اوایل قرن هفتم هجری به دنیا آمده و در اواخر همان قرن، یعنی حدود دهه 690 درگذشته است. درمجموع ۸۰ و چند سال عمر کرده که به نسبت آن روزگار عمر طولانی محسوب میشود. میتوانم خیالتان را راحت کنم، فارغ از این اطلاعات کلی که من خدمت شما ارائه کردم هر چیز دیگری که درباره سعدی، زندگی و سفرهای او نوشته شده، بیشتر قصه است و اگر بتوانیم درباره زندگی واقعی سعدی قرینه و شاهدی بهدست بیاوریم، بازهم به اتکا به آثار خود اوست، نه آنچه دیگران درباره سعدی نوشتهاند. ما همینقدر میدانیم که سعدی بهسرعت مشهور شدهاست؛ البته خود او در شعرش، در نوشتههایش و در همین گلستان، مدعی است که در زمان حیاتش شهرت داشته و این شهرت تا اقصا نقاط امپراتوری اسلامی از شرقیترین نقاط این امپراتوری، یعنی کاشخر که الان ایالت «سین چیانگ» چین است تا فلسطین و مصر رسیدهاست، که این دعوی خود شاعر است نمیتوان به دعویهای شاعرانه بهخصوص شاعری مثل سعدی که اصلاً یکی از شگردهای او این است که از خودش قهرمانسازی کند، خیلی اعتماد کرد؛ مگر اینکه با قرائن و شواهد دیگر تاریخی بسنجیم و بعد استنباط کنیم که این هم با توجه به قلت آثار و شواهدی که درباره سعدی مانده؛ خیلی کار آسانی نیست.
شعر عربی سعدی مطابق سلیقه فارسیزبانهاست
دهقانی در ادامه به ادعای سعدی درباره زندگی در بغداد اشاره کرد و افزود: آن قصهها و افسانههایی که خود یا دیگران درباره سفرهای سعدی گفتهاند، اینکه سعدی بهاصطلاح آدم کثیرالسفری بوده، این قصه که او سی یا چهل سال را خارج از شیراز و خارج از حوزه فرهنگ زبان فارسی و ایرانی گذراندهاست و اینکه از نوجوانی به بعد از شیراز رفته و بعد در دوره پختگی در حدود ۵۰سالگی برگشته و بهجای اینکه به عربی عادی شعر بگویند شروع به شعر گفتن فارسی چون قند کند با عقل جور درنمیآید. کسانی هم که در ادبیات عرب پیشزمینهای دارند و شعر عرب را میشناسند، متوجه میشوند که شعرهای عربی سعدی چنگی به دل نمیزند و سعدی عربیسرای ماهری نیست. درحقیقت شعر عربی که سعدی گفته، مطابق سلیقه فارسیزبانهاست و برای خود عربها جذابیتی ندارد.
او ادامه داد: نمیشود که سعدی از کودکی و نوجوانی حدود ۳۰ یا ۴۰ سال در بغداد و سرزمینهای عربی بوده باشد، عاطفه زبانی او در آنجا شکل گرفته باشد و بعد کاملاً برعکس قاعده، وقتی به شیراز برمیگردد، شروع به شعرگفتن و نثرنوشتن با فارسی شکرین کند. به عربی نتواند و آن عربیها هم که نوشته جای اشکال بسیار دارد. بنابراین باید در همه اینها بهجد شک کرد و آنها را نپذیرفت سعدی سفر را بسیار دوست داشته، یا بسیار هم سفر میکرده یا لااقل در آرزوی سفر بوده؛ اما اگر هم اینطور باشد سفرهای او مقطعی بوده است. شیراز همواره مقام، مقر و مستقر سعدی بوده و ممکن است که سفرهای چند ماهه به اطراف شیراز داشته است، ولی دوباره به شیراز برمیگشته و اینطور نبوده است که سالهای سال از شیراز دور باشد.
سعدی خود را قهرمان حکایت خود قرار میدهد تا باورپذیرتر باشد
دهقانی با بیان اینکه چاپ مرحوم دکتر یوسفی، عجالتاً بهترین تصحیحی است که از گلستان سعدی وجود دارد، حکایت پنجم از باب اول که در سیرت پادشاهان است را قرائت کرد و گفت: این حکایت را انتخاب کردم، زیرا ضمن اینکه محتوای خوبی دارد، شاید بتوان این نکته تاریخی را هم از آن استنباط کرد که آنچه سعدی در این حکایت میگوید، لزوماً مطابق واقعه نیست. یعنی سعدی خود را قهرمان حکایت میکند و این یک تکنیک، شگرد و استراتژی است که او برای باورپذیری بیشتر انجام میدهد. در صحبت دیگری که سالها پیش در جایی داشتم، روی اینکه بین «من» راوی و «من» واقعی نویسنده تفاوت است، بحث کردم. در روزگار ما و در ادبیات مدرن بین این دو فرق میگذارند. مثلاً راوی رمان «بوف کور» که از اولین داستانهایی است که به این سبک نوشته شده، اول شخص است؛ ولی خیلی خطاست اگر ما آن «من» که ماجرای «بوف کور» را تعریف میکند، با «من» صادق هدایت یکی بدانیم. در روزگار سعدی برای سعدی و مخاطبان او چنین جدایی وجود نداشتهاست؛ یعنی «من» راوی از «من» نویسنده به این معنا جدا نبوده و اهمیتی هم نداشتهاست، چون هدف آنها اخلاقی و تربیتی بود و هدفشان گفتن تاریخ و واقعیت مستند نبودهاست. ما اگر حرف سعدی را در دیباچه همین گلستان باور کنیم، متوجه می شویم این «من» و فعل اول شخصی که سعدی در اینجا بهکار میبرد فقط برای بیان حکایت است و ما نباید «من» واقعی سعدی بدانیم.
توجه به فرهنگ عجم و فرهنگ ایرانی خصیصه سعدی است
سخنران نشست در ادامه حکایت ششم از همین باب را خواند و گفت: میخواهم به یک نکته اشاره کنم که در آثار سعدی بیش از هر نویسنده و شاعر دیگر ما وجود دارد و آن توجه به فرهنگ عجم و به قول امروزیها فرهنگ ایرانی است. بهجز فردوسی، واقعاً هیچ شاعر و نویسنده کهن تا قبل از قرن نوزدهم میلادی در ایران مانند سعدی، سراغ ندارم که اینقدر به فرهنگ ایران باستان و پیش از اسلام توجه داشته باشد. سعدی در عین اینکه مسلمان است و در عین اینکه در اسلام و مسلمانی خودش هم بسیار سنتگرا و محافظهکار است، یعنی بااینحال که او یک مسلمان اهل سنت محافظهکار است، بهشدت به فرهنگ ایران باستان توجه دارد و میتوانم بگویم بعد از فردوسی او تنها کسی است که بیش از همه شاعران و نویسندگان به فرهنگ ایران عهد باستان توجه کردهاست. در این حکایت همچنین ما میتوانیم بفهمیم که در قرن هفتم یعنی دو سه قرن بعد از فردوسی، کارکرد شاهنامه بهلحاظ سیاسی و اجتماعی چه بودهاست. شاهنامه، کتابی بود برای اینکه به زمامداران هشدار دهد که ستم نکنند.
دهقانی ضمن بیان اینکه باب پنجم که در باب عشق و جوانی است، یک ویژگی خاص دارد و آن این است که با وجود اینکه باب عشق است تقریباً اثری از خانمها در این باب نیست و آنجا هم که هست خیلی خوب نیست؛ سه حکایت از باب پنجم خواند و اظهار کرد: اینکه میگوییم سعدی زبان ایرانی است برای این است که فرهنگ ایرانی را خیلی خوب توصیف کرده و آنچه را که درون ماست و سعی در پنهانکردن آن داریم، در صحرا و آفتاب پراکنده و پیش چشم ما قرار دادهاست. من فکر میکنم سعدی خود را قهرمان حکایت خود کرده تا ناچار نباشد درباره کس دیگری بگوید. یکی از وجوه جذابیت سعدی این است که نهتنها زهدفروشی نمیکند، بلکه علناً خود را از آن جدا میدارد و دائم میخواهد از خود رفع تهمت تقوا کند.
خوی غزل سعدی این است که دامنه تأویل را بسیار بازمیگذارد
وی در پایان به غزل سعدی پرداخت و گفت یک خوی غزل سعدی، برخلاف بسیاری از غزلهای زبان فارسی بهخصوص در زمان سعدی این است که دامنه تأویل را بسیار بازمیگذارد. این دامنه تأویل از جنسیت معشوق که معلوم نیست مرد است یا زن شروع میشود، تا اینکه معشوق زمینی یا آسمانی، انسان است یا خداست تا بسیاری چیزهای دیگر را شامل میشود. غزل سعدی وقتی که از عشق سخن میگوید کاملاً مشخص است. مثلاً اینکه موضوع عشق چیست؟ کیست؟ و چه جنسیتی دارد. از آن طرف هم وقتی میخواهد غزل عارفانه و قلندرانه بگوید سنگ تمام میگذارد.
این جلسه ۲ ساعته با خواندن غزلی از سعدی توسط دکتر دهقانی و پرسش و پاسخ شرکتکنندگان در نشست به پایان رسید.