زهرا عبدی در جلسه بررسی «شاخ دماغیها» مطرح کرد؛ فکر میکردم یک مادر خانهدار آپارتمانی این رمان را نوشتهاست!
| تاریخ ارسال: 1397/3/2 |
شاخدماغیها، نوشته موسوی سیدهعذرا، تهران، شهرستان ادب، 1396، 184 ص، 14000 تومان، شابک: 9ـ34ـ8145ـ600ـ978
بهگزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در ادامه جلسات نقد و بررسی گروه ادبی داستان جمعه، روز جمعه 28 اردیبهشت 1397، رمان نوجوان «شاخ دماغیها» با حضور نویسنده و نیز معصومه میرابوطالبی و زهرا عبدی بهعنوان منتقد در مجتمع ناشران قم، مورد نقد قرار گرفت.
در ابتدای جلسه، سیده عذرا موسوی قسمتی از رمانش را برای حاضران خواند و سپس میرابوطالبی سخنان خود را اینگونه شروع کرد: «شاخ دماغیها» اثری است که صرفاً برای رده سنی نوجوان نوشته شدهاست. در ایران ادبیات نوجوان یک پدیده نوظهور و کمسابقه است؛ چون در گذشته، نوجوانان به متون بزرگسال مثل سعدی، شاهنامه و از این دست کتابها رجوع میکردند و بهعبارتی هویت نوجوان اصلاً معنایی نداشت که ادبیات خاص خودش را داشته باشد!
نویسنده «اژدهای دماوند» در ادامه گفت: این رمان یک اثر رئال و مدرن است. از نظر من ایده کلی رمان قابل قبول بود. داستان درمورد دو نوجوان همسن است که یکی دختر و دیگری پسر هستند. هردو نیز من راوی روایت میشوند؛ یک فصل را پسر و فصل دیگر را دختر روایت میکند. این دو، روایت مشترکی را پیش میبرند و هرکدام نسبت به اتفاقات مشترک، واکنشِ خود را نشان میدهند. این رمان، علاوهبر شخصیت نوجوان به سمت دغدغه نوجوان نیز رفته و بلوغ را برای دو جنس متفاوت از هم، بهصورت موازی روایت میکند. نویسنده «از باغها به بعد» در ادامه به نقد اثر پرداخت و گفت: بااینکه طرحوارههای جنسیتی مرد و زن در این اثر، بسیار زیاد است اما بهخوبی پرداخت شدهاند. هرچند که در بعضی از قسمتها نویسنده، مادر داستان میشد و خیلی محتاطانه مسأله را بهخوبی و خوشی حل می کرد. درصورتیکه امکان ایجاد یک فاجعه یا یک اتفاق داستانیتر وجود داشت.
وی افزود: کلیشههای جنسیتی مثل فداکاری مادرانه نیز در اثر زیاد بود؛ انگار که نویسنده متعهد است که از نوع مادر محافظت کند. بعضی از خردهرفتارهای سهیل (شخصیت پسر) نیز با شخصیت اصلیاش تناقض داشت. اما در کلیت شخصیت پسر و دختر، خوب بودند. لحنها نیز مطابق با شخصیتها بود. همچنین نویسنده بهخوبی غلیان احساسات در هردو نوجوان را به وجود آوردهاست. اما از لحاظ ساختار فلشبکها بسیار زیاد و بیتوجیه بودند و حتی از هیجان اتفاقات نیز کاستهاند. گاهی حتی حادثههای اصلی هم در فلشبک اتفاق میافتاد! از نظر من، اگر این حوادث بهصورت مستقیم روایت میشد، خواننده بیشتر سر ذوق میآمد. همچنین، بعضی از فصلها ماجرایی نداشتند و امکان تلفیق آنها بود.
در ادامه جلسه، عبدی نقد خود را اینگونه شروع کرد: در طول مطالعه رمان، فکر میکردم که یک مادر خانهدار آپارتمانی این رمان را نوشتهاست! چون تمام اتفاقات در حول و پیرامون یک مجتمع و آپارتمان رخ میدهد. بهنظر من، یک نوجوان دوست دارد سفر و خطر کند و هر لحظه موقعیتهای هیجانانگیز را تجربه کند.
او در ادامه گفت: بااینکه نویسنده جملات خوب و کِشندهای بهکار برده اما روال داستان کند بود. ریتم داستان تا صفحه هفتاد، خستهکننده و بیاثر در روال داستان بود. جزئیات نیز کمی کسلکننده بود. در این رده سنی، اگر محتوا به پیشبرد داستان کمک نکند بهتر است که حذف شود. از طرفی ترسها و چالشهای رمان کمی تاریخ گذشته و کهنه بود؛ مثل ترس از ماشین بین راهی. اکنون کسی به این چالشها کوچکترین اعتنایی نمیکند. دیالوگهایی هم که بهکار میرفت، سعی شده بود بهنوعی امروزی و خفن باشد اما در عمل شاهد چیزی نیستیم. و همان نوجوان قانونمدار گذشته مشهود است. تنها قسمتی از رمان، این روال شکسته شد که پسر سوار موتور شد اما بازهم به اتفاقی منجر نشد. بهتر بود نویسنده، دنبال سوژههای نو و جدید میرفت. گستره ریسک و هیجان نوجوان امروزی چندین برابر بیشتر و همینطور متفاوتتر از گذشته شدهاست.
او در جمعبندی صحبتش گفت: بااینهمه حال، تقابل دختر و پسر در این سن خیلی هوشمندانه و خوب بود. ساختار کلی رمان نیز بهجا بود؛ شروع، پایان، فصلبندی همه بهحد کافی بسته شده بود. درمورد طرح روی جلد نیز، اول تصور کردم که موضوع رمان فانتزی است ولی وقتی وارد داستان شدم، متوجه شدم سبک رمان، رئال است! اما چه اشکالی دارد که طرح کتاب بیارتباط ولی موجب جذب نوجوان شود؟! گزارش از سعید علینقیپور