کوتاه با مجتبی گلستانی درباره دلایل افت نقد ادبی در ایران نقد ادبی فعال داریم یا نه؟
| تاریخ ارسال: 1397/4/6 |
بهگزارش روزنامه اعتماد، نقد ادبی در ایران سابقهای دور و دراز دارد و چهرههایی متعدد در صدساله گذشته در این زمینه قلم زدهاند و منشأ تأثیراتی مثبت در روند رشد ادبیات شدهاند اما این گرایش ادبی، امروزه آنگونه که باید و شاید نمود بارزی ندارد. درباره فرازونشیبهای نقد ادبی حرفوحدیثهای زیادی مطرح است که پرداختن به هرکدام، نیاز به فرصتهای جداگانه دارد. در فرصت کوتاه پیش رو، یکی از منتقدان فعال «مجتبی گلستانی» در این رابطه با ما همراه شدهاست. نبود کارهای خوب در ادبیات را قبول ندارم
در این فرصت کوتاه، قصد نداریم به چگونگی پدیدآیی نقد ادبی و خاستگاههای اجتماعی و تاریخیاش بپردازیم بلکه نیت بر این است که به دلایل افت اینگونه ادبی، خصوصاً در دهسال گذشته نگاهی بیندازیم. نقد ادبیات داستانی در دوران معاصر با نامهایی چون عبدالعلی دستغیب، بلقیسسلیمانی، صفدر تقیزاده، شاپور جورکش و... گره خورده اما این حرکت خودجوش بهدلایلی کاملاً نامشخص، دیگر آن رنگوبوی سابق را ندارد. بسیاری از نویسندگان ایرانی گلهمندند که نبود منتقد ادبی باعث شده که نام و اثرشان آنگونه که باید و شاید به مخاطب معرفی نمیشود. بسیاری از این نویسندگان وجود نوعی بخلورزی را موجب این بیمهریها میدانند و در مقابل، منتقدان هم ننوشتن درباره ادبیات را، عدم انتشار آثار دندانگیر ارزیابی میکنند اما مجتبی گلستانی که بهقول خودش یکی از منتقدان پرکار امروز ایران بهحساب میآید، نظر متفاوتی دارد.
گلستانی برخلاف نظر بسیاری از منتقدان میگوید: «نبود کار دندانگیر درحوزه ادبیات را بههیچوجه قبول ندارم. بنده خودم کارهای بسیار درخشانی به دستم میرسد که واقعاً حرفی برای گفتن دارند.» گلستانی درباره افت کیفی و کمی نقد ادبی در ایران هم میگوید: «افت نقد ادبی در ایران نه به آثار ضعیف ربط دارد و نه به بخلورزی تاریخی ما ایرانیان نسبت به موفقیت دیگران. من به گذشته کاری ندارم اما بهعنوان یک دستاندرکار ادبیات، در درجه اول، فضای زندگی و مشکلات معیشتی منتقدان امروز را عامل افت محسوس نقد ادبی میدانم. دلیلم این است که کار نقد، یک کار جدی و وقتگیر و پرمسئولیت است و شما نمیتوانید سرسری با آن برخورد کنید. شما تصور کنید که خواندن یک رمان، حداقل یک هفته زمان میبرد و نوشتن درباره آن هم به صرف وقت یکهفتهای نیازمند است که منتقد بنشیند و با خیال راحت کارش را انجام بدهد. بهنظر شما در این حجم از نابسامانیهای اقتصادی، چنین کاری بدون پشتوانه میسر خواهد بود؟ طبیعی است که خیر. میخواهم بگویم که فضای نقد نه در حوزه مطبوعات جایگاهی دارد و نه در زمینههای دیگر».
به رسمیت نشناختن نویسنده زنده
همواره این بحث در محافل ادبی گوناگون درمیگیرد که منتقدان ما چرا با نویسندگان زنده کاری ندارند و معمولاً همه ارادت خود را نثار نویسندگان ازدنیارفته میکنند. جامعهشناسانی که در حوزه ادبیات نیز فعالیت دارند، در نظرهایی مختلف این موضوع را مورد بررسی قرار دادهاند و نوک پیکان را به سوی قائلنبودن ایرانیها به گفتوگو و تبادلنظر نشانه رفتهاند. مسألهای که گلستانی هم تا حد زیادی آن را قبول دارد: «من زمانی میخواستم کاری مفصل در زمینه نقد آثار یکی از نویسندگان ایرانی که خوشبختانه در قید حیات است انجام بدهم اما یکی از همکاران روزنامهنگار شما بهمحض اطلاع از این موضوع طوری برخورد کرد که انگار این نویسنده وجود خارجی ندارد و چرا اصولاً باید دربارهاش نوشت؟ منظورم این است که این دوست روزنامهنگار، نمونه مشتی ازخروار است. نوعی نگرش خاص که اگر توان داشته باشد هرگز اجازه نمیدهد آثار نویسندهای زنده از سوی یک منتقد مورد واکاوی قرار گیرد. خیلیها هم در ساختار ادبیات امروز قائل به سیاست سکوت هستند. یعنی اینکه نمیخواهند حتی درمورد کتابی که از آن لذت هم بردهاند، حتی چند کلمه بنویسند. امروزه بسیاری از گروهها در مطبوعات فعالیت دارند که نمیخواهند بهجز خودشان و گروهشان، نام کس دیگری در عالم ادب برده شود. این گروههای مخرب که اتفاقاً از پشتوانههای خوبی هم برخوردارند، گاه دست به دست هم میدهند و با چند جمله، خواننده را از خرید و خواندن یک رمان منصرف میکنند و درعوض آب به آسیاب آثار تنکمایه میزنند».
نباید دلسرد شد
در چنین حال و وضع آشفتهای که بر فضای بعضی رسانهها حاکم است، بسیاری هم هستند که بیتوجه به فضاسازیهای مخرب مشغول کار خودشان هستند. گلستانی میگوید: «باید از یک جایی شروع کرد و دلسرد نشد. همه ما یادمان هست که با کتابهای اولیه بابک احمدی چه برخوردهایی شد. احمدی با وجود هزاران حرف و حدیث اضافه، جسارت به خرج داد و مبارزه کرد. او آدم مقاومی بود و ساختار جامعه خودش را هم بهخوبی میشناخت. بر همین اساس خوشبختانه موفق شد حرفش را به کرسی بنشاند و شاهدیم که امروزه کتابهایش از چاپ بیست و حتی سی هم عبور میکند. نیاز نوشتن و نقد آثار در جامعه امروز ما این است که کسانی پیدا شوند و مانند احمدی این چرخه را بشکنند و با جذب کمی حمایت حداقل مرز بین ریویونویسی و نقد ادبی را مشخص کنند».
نبود جسارت نقد در مراکز دانشگاهی
مراکز دانشگاهی، امروزه بهعنوان مؤثرترین مراکز جهت پیشبرد اصولی نقد ادبی مطرحاند اما این دانش و آگاهی، آنگونه که باید و شاید وجود ندارد. از نظر گلستانی، بسیاری از استادان دانشگاه که دستی هم بر آتش نقد دارند، آدمهایی دووجهیاند. بدین معنا که از یک طرف در دام حرفهای تکراری گرفتار شدهاند و از سوی دیگر، از نعمت داشتن«جسارت» که لازمه نوشتن نقد است بیبهرهاند: «بر هیچکس پوشیده نیست که اگر به اهمیت ذاتی نقد توجه شود، بدون شک ادبیات ما اینچیزی نخواهد بود که هماکنون شاهدش هستیم. نقد نوشتن با اظهارنظرهای توخالی بهشدت متفاوت است و عدم درک و دانش کافی در این زمینه، تاکنون ضربههای جبرانناپذیری به بدنه ادبیات وارد کرده است. منتقد واقعی کسی است که حتی بتواند منتقد پیش از خودش را هم نقد کند».
کمدانشی و داوری ادبی
همانگونه که گلستانی اشاره میکند، نقد ادبی و داوری ادبی همراه با فقر دانش کافی باعث نوعی دلزدگی شدهاست و کسانی که هیچ تلاشی برای همراهشدن با روند اصول ادبیات امروز نمیکنند معمولاً تصمیمات کلیدی هم میگیرند. گلستانی در اینباره خاطره جالبی دارد: «زمانی یک مقاله علمی ـ پژوهشی برای یکی از فصلنامهها نوشتم که در آن نامی هم ازمیشل فوکو و اندیشههایش برده بودم. یکی از دوستانی که بهعنوان داور در این فصلنامه فعال بود با رد مقاله گفته بود که بنده چرا در یک مقاله ادبی از رشته زیستشناسی مثال آوردهام!! یعنی یک دکتر در رشته ادبیات هرگز نامی از فوکو نشنیده بود و مسئولیت خطیر داوری را هم بر عهده داشت»!
نه ادبیات میشناسیم نه فلسفه
گلستانی با اشاره به این موضوع که در روند رشد نقد ادبی به دانش فلسفی هم نیازمندیم میگوید: «متأسفانه علاوه بر موارد دیگر، نه ادبیات میشناسیم و نه فلسفه. عادت کردهایم که گاهی فقط تک بزنیم و بگذریم. همانگونه که گفتم، با یک ذره تحمل عقیده مخالف میتوانیم بلبشویی بهنام نقد ادبی امروز را بهنوعی همدلی تبدیل کنیم. بنده برخلاف بسیاری از دوستان، نویسنده زنده را بیشتر دوست دارم و علاقهمندم کاری که میکنم پیش از مرگ نویسنده باشد. اعتقاد دارم در روند نقد ادبی امروز باید کار عمقی صورت بگیرد و با این نظریه که کارهای دندانگیر منتشر نمیشود هم بسیار مخالفم. ما امروزه نویسندگانی داریم که عالی کار میکنند و بسیاری از منتقدان را هم میشناسم که صددرصد بر کارشان اشراف دارند. نکته اول درباره رشد نقد این است که حضور منتقد باید به رسمیت شناخته شود. شما اغلب در جلسات نقد کتابهای ادبی میبینید که یک نویسنده درباره کار یک نویسنده دیگر حرف میزند و از منتقد خبری نیست. نوشتن و نقد مکمل و سازنده یکدیگرند و اگر انتظار داریم، منتقد کتاب ما را به رسمیت بشناسد، ما هم باید تخصص او را به رسمیت بشناسیم».
لزوم حمایت از پرورش منتقد
در سازوکار ادبیات امروز ما، درباره این مسأله که منتقد ادبی نداریم بحثهای بسیاری مطرح است اما گلستانی بر این باور است که منتقد داریم لیکن حمایت از منتقد نداریم. اما گلستانی معتقد است که نباید مرعوب این فضا شد و باید با قدرت هرچه تمامتر کار کرد. او میگوید گهگاه در بعضی از خبرگزاریها به این مسأله دامن زده میشود که اصولاً هیچ منتقدی در ایران وجود ندارد. من هم به آنها میگویم شما که از پشتوانه مالی خوبی برخوردارید، اندکی حمایت از منتقد را سرلوحه کار قرار دهید و بعد در این رابطه اظهارنظر کنید.
گزارش از: رسول آبادیان