نقد و بررسی «بوطیقای ارسطو» در شهرستان ادب واکاوی مواجهه ارسطو و اندیشمندان مسلمان با «شعر»

 | تاریخ ارسال: 1397/4/12 | 
به‌گزارش خبرگزاری مهر، چهاردهمین میزگرد از سری میزگردهای ادبی بوطیقا به بحث و گفت‌وگو درباره رساله‌ بوطیقای ارسطو اختصاص داشت. این میزگرد با حضور سیدمهدی ناظمی قره‌باغ، علیرضا سمیعی، محمدرضا وحیدزاده و محمدقائم خانی از کارشناسان فلسفه هنر و منتقدان ادبی در مؤسسه‌ شهرستان ادب برگزار شد.
در ابتدای این نشست علیرضا سمیعی با بیان این‌که سقراط و افلاطون شیوه‌ای از گفتار را بنا کردند که در آن به‌جای خطابه، گفت‌وگو را داریم، اظهار کرد: این وجه از گفتار که در آن استدلال پررنگ می‌شود، در ارسطو خیلی برهنه‌تر و عینی‌تر نمود پیدا می‌کند.
 
نفی شعر مقدس و تعهد به شعر فاخر
سمیعی افزود: شعر برای یونانی‌ها کلامی است که خدایان به شاعران تلقین کرده‌اند. به همین خاطر برای ارسطو مهم بوده که درباره شعر حرف بزند، گویی ارسطو می‌خواهد روش خواندن کتاب‌های مقدس را برای مخاطبش بیان ‌کند.
این منتقد ادبی در ادامه با بیان این‌که ارسطو در بوطیقا کمتر با محتوا و بیشتر با صورت و فرم شعر کار دارد، خاطرنشان کرد: نوع نگاه ارسطو به شعر، تصور یونانی‌ها را درباره‌ آن تغییر می‌دهد. به همین خاطر بعد از ارسطو به‌سختی می‌توانیم درباره‌ شعر یونان به‌مثابه یک امر مقدس حرف بزنیم.
سمیعی ادامه داد: البته این به‌معنای آن نیست که ارسطو می‌خواهد شعر را به «ناشعر» تبدیل کند، به‌نظر می‌رسد که ارسطو فکر می‌کند شعر درحال تباه‌شدن است و او فکر می‌کند کمدی‌ها و تراژدی‌های بدی نگارش می‌یابند و او باید در برابرش عکس‌العمل نشان دهد.
وی اضافه کرد: ارسطو براساس تعالیمی که از دموکریتوس و فیثاغورس گرفته، لوگوس را فیض می‌داند. این فیض البته صورت‌هایی پیدا می‌کند؛ یک صورت آن قیاس است که فلسفه است، یک صورت دیگر آن خطابه و یک صورت دیگر آن شعر.
سمیعی متذکر شد: قرار نیست ما قیاس در فلسفه را با خطابه در سیاست و یا در قیاس با شعر در هنر، مقایسه کنیم تا ببینیم چه میزانی از حقیقت در هرکدام‌شان وجود دارد. هرکدام به شیوه خودشان دارند حقیقت را به ظهور می‌رسانند. بوطیقا شعبه‌ای از منطق نیست، بلکه شعبه‌ای از لوگوس است. همان‌طورکه منطق شعبه‌ای از لوگوس است.
سمیعی در پایان با اشاره به ترجمه‌های «افنان» و «زرین‌کوب» از بوطیقا اظهار کرد: ما به ترجمه‌ای از بوطیقا نیاز داریم که پانویس‌های مفصلی داشته باشد. این پانویس‌ها باید نشان دهند که بوطیقا چه ارتباطی با زبان و فرهنگ یونانی دارد.
 
ارسطو، بوطیقا و فاتحه‌خوانی بر شعر
در ادامه این نشست سیدمهدی ناظمی قره‌باغ با بیان این‌که کتاب «بوطیقا» را باید در ادامه‌ کتاب «جمهور» افلاطون فهم کرد، گفت: اتفاق جدیدی که در بوطیقا می‌افتد این است که بدون آن‌که شعری سروده شود، تقریباً برای نخستین‌بار با یک رویکرد نظری درباره‌ شعر صحبت شده است.
وی درباره شعر فارسی گفت: ما شعر فارسی‌مان را از فرهنگ شعر اعراب در دوران جاهلیت آموخته‌ایم. یعنی چهار قرن بعد از آن‌که ما تجربه‌ فرهنگی اسلامی را طی کردیم، شعر در ایران به‌طور جدی آغاز می‌شود. بنابراین معنای شعر در فارسی با معنای شعر در یونانی درحد یک مشابهت لفظی است.
این کارشناس فلسفه هنر ادامه داد: ارسطو می‌گوید لوگوس دستمایه شعر است و بوطیقا تفسیر این است که ما چطور باید لوگوس را دست‌کاری کنیم تا تبدیل به شعر شود. اما از نظر من کاری که ارسطو با شعر یونانی کرد، شعر را «ناشعر» می‌کند. ارسطو کمدی‌خوان‌ها و تراژدی‌خوان‌ها را تثبیت کرده و به آن‌ها کمک می‌کند؛ ولی با این کار فاتحه‌ شعر را از فرهنگ یونانی می‌خواند.
ناظمی توضیح داد: در تولد فرهنگ فلسفی که افلاطون و ارسطو سردمدارش بودند، لوگوس برای این‌که شنیده شود باید فاصله‌اش را با ما کم کند. اسمش را می‌گذارم تفکر بصری یا دیداری. در این تفکر وقتی با شعر مواجهه پیدا می‌کنیم، دیگر شعر را به‌عنوان کلامی که بخواهد حدود عالم ما را تعیین بکند نمی‌شناسیم.
این مدرس فلسفه‌ هنر با اشاره به این‌که معرفت را از نگاه ارسطو به سه قسمت نظری، عملی و تولیدی تقسیم می‌شود، گفت: ما در معرفت نظری کارهای زیادی برای خودمان و جهان انجام داده‌ایم. در معرفت عملی و بحث از اخلاق هم کمابیش اتفاق‌هایی را رقم زدیم، ولی در معرفت تولیدی یا شعر، حتی وارد هم نشده‌ایم.
 
بوطیقا و توجه فلسفی مسلمانان به شعر
محمدرضا وحیدزاده نیز در این جلسه گفت: نظام اندیشه‌ورزی ایرانیان یک نظام شاعرانه است تا جایی که فیلسوف هم به‌نوعی شاعر است و ما می‌توانیم اندیشه و مبانی نظری‌ فیلسوف و حکیمان را بین دیوان‌ شعرش جست‌وجو کنیم.
وی افزود: ما با این پیش‌فرض به‌عنوان مخاطب ایرانی سراغ بوطیقا یا فن شعر ارسطو رفتیم و با دنیای شعر در یونان مواجه شدیم. بعد از این‌که ترجمه در جهان اسلام رونق می‌گیرد و خیلی از آثار فلاسفه‌ یونانی از جمله بوطیقای ارسطو ترجمه می‌شود، ما به مسائل فنی و صورت شعر توجه ویژه پیدا می‌کنیم.
 
فاصله شعر از زندگی
محمدقائم خانی هم در این‌ نشست اظهار کرد: برخورد ما در قرن دو و سه و چهار هجری با فضای ترجمه و گفت‌وگو با اندیشه‌های دیگر نشان می‌دهد که ما در یک فضای گفت‌وگومحور و تعاملی می‌اندیشیم. اما از قرن چهار و پنج به‌بعد، یعنی هرچه ما جلوتر می‌آییم می‌بینیم که تضادها، تعارض‌ها و تخاصم‌ها بیشتر نمود پیدا می‌کنند و ما بیشتر درگیر مسئله‌ کلام و الهیات می‌شویم و علوم نظری تقریباً از جنبه‌های زندگی روزمره فاصله می‌گیرند.
این منتقد ادبی اضافه کرد: از قرن ششم ما روی فقه و مسائل دیگری که تأسیس کرده‌ایم متمرکز می‌شویم. انگار در این زمان بحران را رد کرده‌ایم و به یک دوران دوزیستی رسیده‌ایم؛ بدین معنا که در این زمان یک زبان مختص نخبگان داریم و یک زبان عامه و انگار خیلی مهم نیست مردم چقدر از آن زبان تخصصی و نخبگانی را می‌فهمند، یا نه!
وی خاطرنشان کرد: شعر هم همین‌طور است. از این دوره به‌بعد، هرچه پیش می‌رویم شعر تخصصی‌تر می‌شود و از امتزاجی که با عامه‌ مردم داشته فاصله می‌گیرد.
خانی تأکید کرد: اگر این تحلیل را بپذیریم، متوجه می‌شویم که در فلسفه‌ نظری هم مدام جای فلاسفه تنگ‌تر می‌شود، بدین معنا که فلسفه مدام باید به الهیات جواب پس بدهد. بنابراین معتقدم پیامد درک‌نکردن ارسطو و فیلسوفانی شبیه به او که درگیر زندگی مردم زمانه خود بودند، فقط در حوزه‌ فلسفه هنر نیست، بلکه در حوزه‌ فلسفه نظری و الهیات هم دیده می‌شود



CAPTCHA
دفعات مشاهده: 849 بار   |   دفعات چاپ: 184 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر