بهگزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) عصر دوشنبه 25 تیرماه 1397، در مؤسسه پیرسوک شیراز جلسه نقد و بررسی مجموعه داستان سایههای مخروطی نوشته زهره طحامی برگزار شد. در این جلسه کیوان اصلاحپذیر و احسان نعمتاللهی و سندی مومنی به نقد و بررسی مجموعه داستان سایههای مخروطی پرداختند.
در ابتدای جلسه، نویسنده داستان «روی خط زلزله» را قرائت کرد. بعد از آن اولین منتقد جلسه سندی مومنی صحبتهای خود را آغاز کرد. این نویسنده و منتقد ادبیات داستانی عنوان کرد: مجموعه داستان، شامل 11 داستان کوتاه است. این داستانها سه ویژگی مشخص دارند: نخست تلاش شدهاست روایت داستانها متنوع باشد، دوم داستانها بعد از بحران روایت میشوند و سوم خانه و روابط خانوادگی دستمایه اصلی داستانهاست.
او در ادامه عنوان کرد: داستانهای مجموعه سایههای مخروطی داستانهای بیرحمی هستند. درواقع داستانها با پرداختن به خشونت و مرگ، حس ناامنی را به مخاطب القاء میکنند. خانه و خانواده و روابط دوستانه در داستانها آماج حملاتی قرار دارند که زندگی اشخاص درگیر با رویدادها را دستخوش تغییری اساسی میکنند.
نویسنده کولی با شکلات تلخ در ادامه سه ویژگی عنوانشده را با توجه به داستانهای مجموعه توضیح داد و گفت: دو مفهوم خشونت و مرگ در داستانها حضوری پررنگ دارند. در جای امن به وضوح خشونت شوهر علیه زن و برعکس را شاهد هستیم. در این داستان خشونت از نوع فیزیکی و روانی است. در داستان ورق بزن خشونت جنسی علیه زن و خشونت فیزیکی و بهدنبال آن خشونت روانی بهخوبی دیده میشود. در داستان به نام خودم رشید و ما رهگذر نبودیم خشونت روانی به وضوح دیده میشود.
در یک جمعبندی نهایی خشونت روانی که عمیقترین و تأثیرگذارترین نوع خشونت محسوب میشود در داستانها بسامد بیشتری دارند.
مومنی در ادامه به مفهوم مرگ در داستان اشاره کرد: در داستان یک مکالمه ساده با سه مرگ روبهرو هستیم. در داستان روی خط زلزله با مرگی دسته جمعی روبهرو هستیم. در داستان ما رهگذر نبودیم خیانت مهین باعث مرگ پدر و مادر مهری میشود. در داستان به نام خودم رشید مینا در غربت و با درد و بیماری از دنیا میرود. در داستان سایههای مخروطی دو راوی (زن شوهر ساکن خیابان هشتم ممیز هفده و ساختمان الهه) مردهاند. اساساً مرگ دستمایه داستانهای یک مکالمه ساده و روی خط زلزله و هشت ممیز هفده است. حتی در داستان این کفشها میگویند برو، بعد از مرگ مردی که در استخر خفه میشود (آقای زرنجانی) پروانه شهامت رفتن پیدا میکند. حتی نام مجموعه داستان نیز از صحنهای که راوی مردهای صحبت میکند استخراج شدهاست. درواقع مرگ نمایش پرقدرتی در داستانها اجرا میکند.
مومنی در قسمت پایانی نقد خود به هویتبخشی اشیا در داستانها اشاره کرد و گفت: توجهی که به اشیا شدهاست را نباید از نظر دور داشت. در داستانها اشیایی هستند که هدفمند بهمنظور انجام کاری حضور دارند. حتی غیاب یک شیء میتواند حرکت داستانی را آغاز کند. زن در داستان میدان گل در غیاب ساعتش که آن را در خانه خواهرش جا گذاشتهاست سر صحبت را با راننده باز میکند. این آغازی است برای گفتوگوی دو شخصیت در داستان. در داستان این کفشها میگویند برو کفش شخصیتی دارد که میتواند کاری انجام بدهد و گذشته و حال داستان را به هم گره بزند. در داستان ما رهگذر نبودیم مانتویی با طرح چهارخانه و هدبندی با رجهای شکافته از 25 سال پیش نشانهای است برای انتشار درد و رنج. در داستان هشت ممیز هفده نام خیابان و ساختمانی به نام الهه و طبقه چهارم واحد هفت، اشیای داستانی و مؤثرند. داستان درباره آپارتمانی ست که قرار بوده زن و مردی در آن سکنی گزینند و حالا هر دو مردهاند.
منتقد دوم جلسه احسان نعمتاللهی نقد خود را اینطور آغاز کرد: از ویژگیهای برجسته این مجموعه داستان، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: تکثر زوایای دید داستانها و تنوع در فرم و اجرا و نزدیکی دغدغههای نویسنده و تم داستانها به زندگی روزمره ما مثل آسیب های روانی؛ تنهایی عمیق ناشی از آسیبها؛ بحران روابط ؛ بحران جایگاه؛ و رهنمونسازی مخاطب به بازخوانیِ داستانها، نه بهواسطه گنگی و ابهام؛ بلکه بهلحاظ: کاربست صحیحِ آشناییزدایی در روایت، شگردهای ساختاری، ساختمندبودن روایتها و ذهنیبودن روایت. همچنین اجتناب نویسنده از دغدغهنگاریِ طبقاتی پذیرشِ ماهیت وجودی بهشکلی که هست، و گذار از بازتعریف هویت؛ آگاهی از فراتربودن مسائل زنان از فمینیسم طبقاتی؛ غیبت عنصر جنسی در اعتراض به نگاهِ کالاواره و گذار از مدلهایِ تحلیلِ شخصیت و تعیین هویت؛ در افق جوامعِ پسااستعماری و یا نظرگاه ماتریالیسم فرهنگی. درنتیجه : عدم نگاهِ عقلایی در روایت و یا عدم آگاهی و شناخت از پدیده ها، محور داستان قرار میگیرد.
نعمتاللهی منتقد و پژوهشگر ادبیات داستانی عنوان کرد: در تحلیلِ اجمالی داستانها، میتوان به نکاتی اشاره کرد، از جمله در داستانِ «جایِ امن»، راوی در ذهن خود (به ظاهر روی کاغذ) ، مدام مینویسد و میگوید؛ تا اینکه از طریقِ فزونیِ رخدادها، همپوشانیهای روایی و تکثیرِ حضور (بهزعمِ آلن وایس)؛ به نسیان و فراموشی برسد. از آنجا که از سویی با فازِ پیشازبانی و تداعیها و سروکار داریم و از دیگر سو راوی ما در تلاش برای فراموشی بحرانهای لاینحل است، بایستی تنها با اعوجاج و تشویش ایجاد شده تا سرحد جنون، به نسیان رسید. پرسش اینجاست که آیا تحت یک چنین شرایطی؛ میتوان به چنین گرهگشاییهای روایی در یک چنین زاویه دیدی ، رسید یا خیر؟ داستانِ «بهنام خودم رشید» هم بهنوعی؛ از همین قاعده تبعیت میکند. در داستان ورق بزن، نمونه بسیار موفقی از بسطِ دغدغههای تراژیکِ زندگی امروز، به شگردها و تکنیکهای ذهنی، ارائه می دهد که از دلایل توفیق آن، میتوان به گذار از دغدغه های تعیین هویت (که پیشتر به آن اشاره شد)، نام برد که سبب شده بتوان به یکی از فجایعِ خاموشِ زندگی شهری (قتلهای ناموسی)، بهشکل ریشهای، پرداخت. مشابهِ این اتفاق، در داستانِ «این کفشها میگویند برو» نیز؛ رخ دادهاست. داستان های «شما مالِ اینطرفهایید؟» و «میدانِ گل»، از دو زاویه دیدِ کمتر استفاده شده در سالهای اخیر، بهره میبرند. بهترتیب: مونولوگِ نمایشیِ استفهامی؛ و دیالوگ در زاویه دید ظاهری یا بیرون.
داستانِ «رویِ خط زلزله»، میتوانست واجدِ تفکیک بیشتری میانِ دانای کل نامحدود و سوم شخصِ معطوف به ذهنِ بیمارگونه شخصیتِ زنِ داستان باشد، تا شکافِ میانِ ذهنِ بیمار و توهمی شخصیتِ زن، با ذهنِ سالم اما همراهِ شوهر و فرزندش با آسیبهای ذهنی وی و درنتیجه ایجادِ منطقِ فضای جادویی حاکم بر داستان، پررنگترگردد.
در داستانِ «هیچوقت حرفشنوی نداشتی»، با راوی فریبکاری مواجه هستیم که بایستی مکانیسمِ کشفِ دروغهای وی، برپایه استدلالهای ذهنِ مخاطب از تناقضاتِ رفتاری و گفتاری وی باشد، و نه اشارات و ارجاعِ مستقیم. میتوان به آن بخش از گفتههای وی که معطوف به لودادنِ رفتارِ نابهنجار خویش بوده (در برخورد با منشیِ دکتر) ، نقد وارد کرد و نقطه مقابلِ اشاره به ارجاعات و تداعیهای غیرمستقیم وی با همسایهها دانست.
منتقد سوم کیوان اصلاحپذیر نقد خود را متمرکز بر تکنیک و درهمآمیزی سورئالیسم و رئالیسم در داستانها کرد. این منتقد و پژوهشگر ادبیات داستانی تکتک داستانها را مورد نقد و بررسی قرار داد و از جریان سیال ذهن راوی روانپریش در داستان جای امن صحبت کرد.
کیوان اصلاحپذیر عنوان کرد: در داستان جای امن راوی اول شخص است و در قالب نامه اطلاعاتی را به مخاطب میدهد. جالب اینجاست که در این داستان وقتی اطلاعات زمان گذشته روایت میشود روایت رئالیستیست و وقتی راوی زمان حال را اطلاع میدهد روایت سوررئالیستی است. درواقع حضور واقعیتها سوررئال را نشان میدهد و از قدرت میاندازد. در داستان ورق بزن روایت سوررئال پذیرفتنی است. با زنی روبهرو هستیم که روانپریش است. جالب اینجاست که در پایان داستان حالت پریشان دختر به مادر منتقل میشود. در داستان شما مال این طرفهایید مکالمه یک طرفه راوی با افرادی که در واقعیت موجودند اما در داستان ناموجودند. درواقع کل داستان از نظر تکنیک، نوعی تنهایی راوی را بهصورت سوررئال روایت میکند. داستان میدان گل، مکالمهها به زمان حال و فلاشبکهایی عنوان میشود. درواقع زن مسافر و راننده آدمهای معقولی هستند اما مخاطب، داستان واقعی را از زبان خواهر متوهم زنِ مسافر میفهمد.
در داستان هشت ممیز هفده، با مکالمات و راه رفتن و رسیدن زن و مردی روبهرو هستیم که مردهاند. در این داستان بهکمک خاطرات رئال و سوررئال معنا پیدا میکند. در داستان یک مکالمه ساده، اتفاقات رئال به سوررئال زبانی منجر میشود. در داستان به نام خودم رشید که بهنظرم داستان ضعیفی است، واقعیات موجود، سوررئال رشید را شکست میدهند. در داستان هیچوقت حرفشنوی نداشتی، راوی با گلی خشک شده صحبت میکند و این گفتوگوی سوررئال با گل بهانهای است برای افشای وقایع رئال. داستان این کفشها میگویند برو، ماجرای تعرض جنسی مردی به دختر جوانی است که میخواهد واقعیت را در ذهنش تغییر بدهد و برای همین دختر تلاش میکند با توهمات سورئالیستی، واقعیت تجاوز را محو کند.
در ادامه جلسه، حاضران سؤالهای خود را عنوان کردند. در این جلسه خانمها طیبه گوهری، لیلا برزگر، شهربانو بهجت، فرحناز عباسی، پروین پورجوادی، شهین دهبزرگی و آقایان راحمی، رحیمی، اسدی، فیلی و... حضور داشتند.