ناتمامی، نوشته زهرا عبدی، تهران، نشر چشمه، 1396، 256 ص، 20.000 تومان. شابک: 2ـ414ـ229ـ600ـ978.
نجومیان: بهاعتقاد من همه شخصیتهای رمان «ناتمامی» در وضعیت مهاجرت قرار دارند؛ البته مهاجرت وجودشناختی و اگزیستانسیال مراد است؛ وقتی فرد در وطن خود نیز غریب است، وقتی در هرجایی احساس گمشدگی دارد به وضعیت یادشده دچار شده است.
بهگزارش پایگاه اطلاعرسانی شهر کتاب نشست هفتگی شهرکتاب، سهشنبه هفتم شهریور 1396 به نقد و بررسی رمان «ناتمامی» اختصاص یافت. در این نشست دکتر امیرعلی نجومیان، فرشته احمدی و زهرا عبدی حاضر شدند.
رمانی که پاگرد ندارد
احمدی در ابتدای سخنان خود بر زمینههای متعدد (تاریخی، اجتماعی، شهری) اشاره کرد که رمان «ناتمامی» بر بستر آنها شکل گرفته است؛ وی از آنپس اظهار داشت: رمان فارسی در این سالها بسیار به شخص منوط است؛ شخصی ک
ه غالباً درونگراست. در ایندست آثار اجتماع، شهر یا تاریخ کمتر نمود مییابد. حالآنکه در کتاب «ناتمامی» بهشکلی فوران
کننده با چندین زمینه رویاروییم؛ این تعدد شاید برای پیشبرد داستان قدری مزاحمت ایجاد کند. جالب توجه است، بهرغم انتقادهای بسیاری که بر جریان نقد در سالهای اخیر وارد است، میتوان تأثیر نقدهای پراکنده بر روند داستاننویسی امروز را مشاهده کرد. در دو دهه اخیر ادبیات داستانی ایران به نهالی ضعیف شبیه بوده است، که در جریان باد مدام مسیر خود را عوض میکند؛ هرگونه جهتگیری این جریان، نقدهای بسیاری را سبب شده است که البته بر این روند تأثیر گذاشتهاند.
وی مصادیقی از ایندست را برشمرد و از آنپس ادامه داد: تصور میکنم رمان «ناتمامی» همه غرزدنهای این سالها را پاسخ داده است. وقتی گفته شد، زن ایرانی تنها از خودش مینویسد و محیط و اجتماع را درنظر ندارد و خانوادهمحور یا درونمحور است؛ اما زن این داستان از خانه خارج شده و کاملاً در سطح شهر در حرکت است و در ارتباط با افراد متنوع. گفته شد، داستاننویسان ایرانی جهانبینی ندارند؛ حالآنکه این رمان تلاش میکند هم جهانبینی داشته باشد هم اینکه آن را واضح و شفاف بیان کند. گفته شد رماننویس ایران پژوهشگر نیست و در صورتبندی کار خود مطالعه نمیکند؛ در این کار مشخص است که نویسنده مطالعه و تحقیق کرده است. از ایندست مصادیق بسیار میتوان برشمرد؛ گویا این رمان پاسخ بهتمامی آنها را رسالت خود قرار داده است.
احمدی با مثالهای دیگری رویکردهای فراگیر نویسنده را تشریح کرد و سپس اظهار داشت: من شش زمینه را در این رمان دریافتهام: اسطورهها، اتفاقاتی که در خوابگاه و دانشگاه میافتد، شهر و تهران، جفره، مشروطه، مهاجرت. در پس هریک از این زمینهها کلی خردهروایت نیز طرح شده است؛ نویسنده گویا درپی این بوده است که اتفاقاتی بسیار حجیم و کلی را در رمان خود جای دهد؛ مثلاً اگر از تهران گفته میشود، از چهارشنبهسوری هم گفته خواهد شد. معمولاً ما داستانی برای گفتن داریم که در یک زمینه اتفاق میافتد؛ وقتی آن زمینه را بهدرستی صورتبندی کنیم، داستان شکل و ساختار مییابد. قدری با تردید میتوان در اینباره سخن گفت؛ شاید نویسنده در ابتدا زمینهها را فراهم کرده و بعد با نگاهی گسترده شخصیت را در بطن آنها حرکت داده است تا بتواند زمینهها را به هم مرتبط کند؛ درواقع این نگرانی وجود دارد که داستان از دست برود. بهاعتقاد من اغراق در بازکردن نظرگاه به زمینههای اجتماعی و تاریخی بسیار و تلاش برای گلچیدن از هر بوستانی، شاید سبب میشود برخی از این مؤلفهها تنها در حد یک اشاره باقی بماند.
وی افزود: بنابر آنچه گفته شد پرسشی مطرح میشود: آیا ضروری است یک رمان به تمامی ایرادهایی که در یک یا دو دهه به رمان ایرانی گرفته شده پاسخگو باشد (با دقت، تلاش و نظم فراوان)؟ بهاعتقاد من منتقدان بههرروی کار خود را میکنند؛ آنها ضعیف یا قوی، بهحق یا ناحق درباره همه آثار سخن میگویند؛ نویسندگان نیز در ناخوادآگاه خود بهحتم از همه منتقدان و مخاطبان تأثیر میگیرند؛ چیزی باید موجب شود درباره اثرمان، خودمان تصمیم بگیریم؛ باید دغدغههای خود را بشناسیم و بهحدی میانه دست یابیم. نویسنده این اثر خیلی به پسزمینه رانده شده است؛ دیدن مسأله شهر، اجتماع، سیاست یا تاریخ از منظری شخصی کمک میکند که دغدغههای شخص حی و حاضر باشند و به رمان ما گوشت و خون و استخوان بدهند؛ ضمناً این رویکرد موجب میشود یک اثر واجد زمینههای تاریخی فرهنگی و تاریخی باشد؛ این زمینهها باید موجب شوند شخصیت معلق نباشد.
احمدی بر ریتم بسیار تند اثر اشاره کرد و اظهار داشت: حجم بسیار زیاد اتفاقات با ریتم تند روایت میشود؛ رمان فاقد صبر و کندی و پاگرد است؛ جایی وجود ندارد برای اینکه مخاطب بایستد و با خیال راحت قدری تصویرسازی کند؛ سرعتدادن اطلاعات و بیان همه اتفاقات بسیار زیاد است؛ حتی اگر گاهی مجال بروز مییابد برای کاستن از سرعت، باز بهیکباره همان روال قبل حاکم میشود. این رمان 23 فصل دارد که توسط دو راوی روایت میشوند؛ در دو فصل استثنائاً راویها عوض میشوند که نمیتوان چرایی آن را دریافت. بیشتر اوقات نویسنده به وسوسه دگرگونکردن ریتم دچار میشود؛ اما این اتفاق باید درپی دلیلی منطقی صورت گیرد.
وی تأکید کرد: رمان از حیث محتوا بسیار غنی است؛ بهاعتقاد من نویسنده بر خود ظلم روا داشته است؛ او درپی طرح دیدگاههای بسیار بوده است. همین امر موجب بروز اشکالاتی در اجرای کار شده است؛ البته نه در این حد که اثر را از جذابیت تهی کند؛ شاید اگر زمینهها کمی کاهش مییافتند اجرا مطلوبتر میبود. براساس آنچه درپی خواندن آثار کلاسیک در ذهن داریم، توقع میرود وقتی شخصیتی گم شده است، از زبان دیگران روایت شود؛ اما در این اثر اینگونه نیست؛ وقتی فرد گمشده بهعنوان راوی ظاهر میشود، فقدانش را از یاد میبریم. ممکن است نویسنده بر این امر عمد داشته باشد و بخواهد حضور این شخصیت را در دیگر شخصیتها متبلور کند؛ اما بهاعتقاد من این راهکار موجب میشود کارکردی که از مفقودشدن او انتظار میرود، قدری کمرنگ شود. وقتی از گمشدن یا عدم حضور کسی میگوییم باید واقعاً فقدان او احساس شود؛ این امر از ورای بازنمایی نظرگاه افراد دیگر محقق میشود. مانیفیست نویسنده، گواه بر این است که او درپی صورتبندی پایانی باز برای اثر خود نبوده است؛ حتی داستان بهگونهای روایت میشود که مخاطب بتواند سرانجام شخصیتها را حدس بزند. نویسنده با تأکید بر گمشدن (بهعنوان یک استراتژی) داستان را آغاز میکند، اما چندان پایبند آن نمیماند؛ باید غیاب و گمشدگی واقعاً احساس شود؛ حضور شخصیت گمشده در داستان بسیار پررنگ است و پاسخی که به تمام پرسشهای مخاطب میدهد، سبب شده است مسأله فقدان کمرنگ شود.
تهران برای تو تره هم خرد نمیکند!
نجومیان ضمن اشاره به تنها اثر دیگر نویسنده (روز حلزون)، دو اثر وی را از حیث فضا مشابه یکدیگر ارزیابی کرد؛ وی تصریح داشت: بهنظر میرسد رمان «ناتمامی» بهگونهای بسطیافته رمان «روز حلزون» است. در ناتمامی قلم و زبان بسیار قوامیافتهتر است؛ تصویرسازی نیز مطلوبتر است و رمان در حوزه روایت وسعت یافته است. این وسعت به بروز لایهها و پسزمینههای متعدد منجر شده است (آنچنانکه گفته شد)؛ اما شاید بتوان ریسمانی را یافت که آنها را در نقطهای به یکدیگر متصل کند؛ بهاعتقاد من آن ریسمان چیزی نیست جز واژه «ناتمامی». بهعقیده من این عنوان میتواند تمام مسائلی را که در رمان مطرح است به یکدیگر پیوند دهد.
وی در ادامه به ساختار روایی رمان و پیرنگ آن اشاره کرد و اظهار داشت: آنچنانکه گفته شد، نویسنده مسائل اجتماعی را با حساسیت درنظر داشته و درباره مؤلفههای بسیاری تحقیق و پژوهش کرده است. دقت او در توصیف فضاها، شهر، نشانیها، نقاط مختلف ایران و جزئیات راهها مخاطب را شگفتزده میکند؛ آنچنانکه برمیآید، نویسنده با دقت تمام شخصیتها، موقعیتها و فضاها را مطالعه کرده است. این امر موجب شده است مؤلفههای اثر برای مخاطب درکپذیر باشد و این از بزرگترین محاسن آن است. رمان «ناتمامی» پیش و بیش از هرچیز اثری است درباره گمشدن یا شاید هم بتوان گفت گمگشتگی. همه آدمهای رمان در چنین شرایطی قرار دارند و از اینروی داستان تنها بر گمشدن یک شخصیت دلالت ندارد؛ بهعبارتی دیگر داستان درباره وضعیتی ناتمام است که گویا تمام شخصیتها را دربرگرفته است.
نجومیان تأکید کرد: گویا زندگی تمام شخصیتها نیمهکاره رها شده است؛ ازاینروی بهتر است بگوییم گمگشتگی خود وضعیتی و شرایطی است که به آن «ناتمامی» اطلاق میکنیم؛ بهعبارت دیگر در این اثر «ناتمامی» و «گمگشتگی» ارتباطی نزدیک دارند. من میخواهم «ناتمامی» را در سه عنصر روایی این اثر دنبال کنم: ناتمامی آدمها، ناتمامی فضاها و ناتمامی روایتها و قصهها. در حین خواندن رمان درمییابیم کمابیش تمام شخصیتهای آن بدل دارند؛ بدین معنا که هر شخصیتی با شخصیت دیگر جفت میشود یا مقایسه میشود؛ گویا هر جفت شخصیت دو سوی یک بینش یا نگاه را نمایش میدهند؛ گویا هم شخصیتها و هم خواننده میان این دو فضا در نوساناند؛ گویا هویت شخصیتها دو نیم شده است؛ گویا هویت آنها نیمهکاره و ناتمام است.
وی مصادیقی را در تأیید مدعای پیشین برشمرد و اظهار داشت: جز جفتهای شخصیتی ناتمام با یک گروه شخصیتی رویاروییم بهنام کولیها. در داستان بسیار درباره این گروه سخن گفته میشود، همراه با اطلاعات بسیار دقیق درباره سبک زندگی و نگاهشان. بهگمان من کولیها وضعیتی جالبتوجه و البته تراژیک و دردآور دارند. کولیها بدل ندارند؛ آنها خود در جایی قرار گرفتهاند که سرگردانی و گمشدگیشان را سبب شده است. اصلاً مفهوم کلی مهاجر دلالت دارد بر کسی که به جایی تعلق ندارد و نقطه آرامشی را درک نمیکند. کولیها همواره غریب و سرگردان و گمشدهاند. در رمان «ناتمامی» جزئیات گمگشتگی کولیها بادقت تشریح و توصیف شده است. بنابراین شاید گمشدههای اصلی در این داستان کولیها باشند. شخصیتهای این اثر همگی در میان دنیاهای مختلف گرفتارند و باید مدام از خود درباره ماندن یا رفتن بپرسند؛ یکی از موتیفهای اصلی این رمان مهاجرت است؛ از اینروی میتوان این رمان را با مباحث نقد پسااستعماری گره زد.
نجومیان افزود: بهاعتقاد من همه شخصیتهای رمان در وضعیت مهاجرت قرار دارند؛ البته مهاجرت وجودشناختی و اگزیستانسیال مراد است؛ وقتی فرد در وطن خود نیز غریب است، وقتی در هرجایی احساس گمشدگی دارد (تمام شخصیتهای این اثر به این وضعیت دچارند) به وضعیت یادشده دچار شده است. ازاینروی رمان «ناتمامی» از حیث مفهومی بر روی یک تنش یا تضاد قرار میگیرد، تنش میان ماندن و رفتن، تنش میان سکون یا حرکت، تنش میان تسلیم یا جنگیدن. تمام شخصیتها مدام در اینباره از خود میپرسند. به این تعبیر میتوان گفت، این رمان، بهتمامی داستان این تنش است. در جایجای رمان بهانحای مختلف بر این مفهوم اشاره میشود.
وی مثالهای متعددی را ضمن اشاره به متن رمان برشمرد و تصریح کرد: مکانها یا فضا در این اثر نیز ناتماماند؛ مسلماً فضای غالب آن شهر تهران است و نویسنده بهخوبی در اینباره تحقیق کرده است. من خود بارها بر ضرورت نوشتن از فضاهای شهری و دنیای زیست خود تأکید کردهام؛ اینکه مدام از دنیایی انتزاعی بنویسیم (دستکم برای من) عاری از جذابیت است. در این رمان شهر تهران بهدقت توصیف شده است؛ البته در اینجا شهری زشت و بیرحم است و برای آدمها تره هم خرد نمیکند. به چهارشنبهسوری اشاره شد؛ جالبتوجه است که رویکرد نویسنده در اینباره من را به یاد فیلم «چهارشنبهسوری» (فرهادی) میاندازد؛ این آیین توانش غریبی برای داستاننویسی دارد؛ چهارشنبهسوری یک دمل بازشده است. در این اثر مرتباً این مفهوم را میبینیم. توصیفی که نویسنده از چهارشنبهسوری درانداخته است، بر ناتمامی فضا دلالت دارد.
نجومیان در آخرین بخش سخنان خود به وجه دیگری از مفهوم ناتمامی در این رمان پرداخت و گفت: در رمان «ناتمامی» روایتها نیز ناتمام میمانند. گویی تمام قصههای دنیا از روی هم نوشته شدهاند؛ این مفهوم بهعنوان یک موتیف در این اثر تکرار میشود. داستان رمان «ناتمامی» هم بر همین موتیف بنا شده است؛ روایتهای ناتمامی که مدام تکرار میشوند. اینکه قصهها از روی هم نوشته میشوند، خود بر این امر صحه میگذارد که آنها اساساً ناتماماند و درواقع هیچ قصه تمام و کمالی وجود ندارد. این فضای بینامتنی بسیار موضوع مهمی است؛ بهعبارت دیگر نویسنده با این بهانه سراغ داستانهای متعدد میرود. وقتی داستانها از روی هم نوشته میشوند گویا چیزی از یکی دامنگیر دیگری میشود و این درباره همه داستانها صدق میکند؛ نویسنده در جایجای رمان خود بر این مفهوم نیز تأکید کرده است.
وی افزود: رمان «ناتمامی» درباره تراژدی «ناتمامی» است؛ درواقع رمان «ناتمامی» مرثیهای برای «ناتمامی» است. داستان گویا بر این امر تأکید دارد که ما همه در آرزوی تمامیت هستیم؛ اما واقعیت این است که زندگی اینگونه نیست؛ چون دنیا ناتمام است. رمان «ناتمامی» بر این مفهوم فلسفی تأکید دارد که هیچچیز مطلقی در این دنیا یافت نمیشود؛ این تراژدی حیات است؛ ما در زندان ناتمامیهای وجودشناختی اگزیستانسیل گرفتاریم. گویا لذت زندگی در تحمل همین ناتمامیهاست.
وقتی ذهن خود باید ببیند
در پایان نشست، پیش از سخنان عبدی، احمدی برخی آسیبهای وارد بر رمان «ناتمامی» را با ذکر جزئیات برشمرد؛ وی جز تعدد موضوعات و فضاها بر کارکرد نادرست تحقیقات نویسنده درباره برخی اجزای روایت نیز تأکید کرد؛ از آنپس عبدی برخی از این مسائل را پاسخ گفت و اظهار داشت: تحقیقات من درباره نقاط پایین شهر درپی سالها کار در این مناطق صورت یافته و براساس جستوجوی اینترنتی نبوده است؛ من تجربه زیسته خود را بازگو کردهام و معتقدم دیدن باید در ذهن صورت بگیرد؛ من سعی داشتم فرایند دین را در ذهن مهیا کنم؛ باید تصویرسازیها بهگونهای باشد که مخاطب از آنها خلاصی نداشته باشد. من این رویکرد را درباره بازنمایی کولیها نیز بهکار بردهام؛ از پس تجربه کار در مرکز آموزش کودکان کار دروازه غار تهران با گزارشها و نامهنگاریهای متعددی در اینباره رویارو شدم؛ البته نمیتوان آنها را بهصورت گزارش در داستان گنجاند و باید در داستان خرج شوند؛ ازاینروی با توجه به آنچه در سطح شهر دیدم شخصیتسازی کردهام.
وی افزود: البته تمام شخصیتها و اتفاقات برساختهاند؛ حتی شخصیتهای دانشگاهی که برای بسیاری از ما آشنا مینمایند. ایندست شخصیتها ممکن است 5درصد به واقعیت شبیه باشند؛ اما 95درصد آنها ساختهشده است؛ شاید من ترکیبی از کل شخصیتهای دانشگاهی که میشناختهام، فراهم آوردهام و بخشهای متعدد آن را در شخصیتها قرار دادهام؛ ممکن است هریک از آنها نمودی بیرونی داشته باشند، اما همه آنها برساختهاند. دیگر اینکه گفته شد در دو فصل راوی تغییر کرده است؛ اینگونه نیست؛ در انتهای فصل اول شخصیت اصلی، روایت شخصیتی دیگر را بازخوانی میکند که همهچیز را از پیش میداند؛ یعنی باز هم راوی هماوست.
عبدی در انتها به برخی گفتههای نجومیان درباره محتوا اشاره کرد و به تشریح رویکرد خود پرداخت؛ همچنین ضروری دانست در چگونگی اینهمانی میان برخی شخصیتها و شخصیتهای تاریخی و درهمتنیدگی قصهی آنها توضیحاتی ارائه دهد.