یک رؤیا و دو بستر: تنش زدایی از دانشگاه و علوم انسانی، خسرو باقری، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، 1396،
بهگزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست نقد و بررسی کتاب «یک رؤیا و دو بستر» با حضور فریدون رحیمزاده؛ مشاور معاونت فرهنگی وزارت علوم و خسرو باقری، مؤلف کتاب، از سوی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در راستای مجموعه نشستهای بررسی و نقد کتابهای تأملات صاحبنظران ایرانی درباب آموزش عالی با گردانندگی ناصر تقویان سهشنبه 21 آذرماه در سرای اهل قلم برگزار شد.
در ابتدای این نشست تقویان درباره این سلسله نشستها که جلسه چهارمش برگزار میشد، گفت: هدف ما بحث و بررسی درباره آخرین نگارشهایی است که از چشماندازهای مختلف علمی و توسط دانشمندان ایرانی به زمینه علم و دانشگاه پردخته شدهاست. کتاب «یک رؤیا و دو بستر» (تنشزدایی از دانشگاه و علوم انسانی) نوشته خسرو باقری از دانشگاه تهران درباب امر آموزش و دانشگاه و علم بهطورکلی با مخاطبان بیرون دانشگاه وارد گفتوگو میشود. نویسنده کتاب درباره علم دینی، علم بومی و دانشگاه اسلامی صاحبنظر هستند.
ظاهر دانشگاه مدرن اما با محتوایی کم
در ادامه نشست، خسرو باقری، مؤلف کتاب، گفت: از زمان انقلاب که ما دانشگاهی بودیم و بعد از انقلاب اسلامی این انگیزه به ذهن ما رسید که دانشگاه چگونه اسلامی خواهد شد و بعد از این دانشگاه چه وضعیتی پیدا خواهد کرد. تحصیلات من در زمینه فوقلیسانس بعد از انقلاب انجام شد و سپس هم دکترا. طی این سالها معمولاً به این فکر بودم که ما چه دانشگاهی میتوانیم داشته باشیم. اگر دانشگاه ما هم شبیه تکایا و مساجد باشد، چه فرقی بین این محیطها هست. وجه مشخصه این مکان دانش است و این دانش باید اسلامی باشد. حوزه و دانشگاه قبل از انقلاب دو مرکز متفاوت بودند اما بعد از انقلاب ارتباطی بین این دو بستر شکل گرفت.
این مؤلف توضیح داد: تعبیر «یک رؤیا و دو بستر» حکایت از همین دارد که در حوزه دانشگاه یک رؤیا و دو مسیر داریم. مسیر دانشگاه مدرن و مسیر دیگری که به اندیشههای اسلامی و حوزه میرسد. من احساس کردم که هر دوی این مسیرها در حال پوستاندازی هستند. این یک صورت بیسیرت است. ما ظاهر دانشگاه مدرن را داریم ولی محتوا کمتر و کمتر میشود. از سوی دیگر با فراگیرشدن دانشگاهها همه چیز رو به ابتذال گذاشتهاست. در غرب هم سنتهای دانشگاهی متفاوتی وجود دارد. اما بحث بازاریشدن و تجاریشدن دانشگاه در غرب هم با منتقدانی مواجه است. اما در جامعه ما چقدر این ایده نقد شدهاست؟ چرا دانشگاه تهران نسبت به این پدیده بدریخت که در مقابلش اتفاق میافتد و مقالات دانشگاهی را به فروش میرساند، هیچ واکنشی نشان نمیدهد؟ من در این کتاب مقالاتی به سلطه بازار بر دانشگاه اختصاص داده و آن را محکوم کردم. از سوی دیگر نسلبندیهای دانشگاهی هم در جامعه ما دچار مشکل است ما با توجه به سنتهای فکری خودمان، قبل از اسلام هم حتی بستری اندیشهگرا داشتهایم و حقیقت همیشه ارجحیت داشتهاست. دانشگاه همیشه باید حقیقتجو باشد.
باقری ادامه داد: در بخشی از این کتاب به این بحث پرداختم که مدرنبودن در دانشگاههای ما شکل کاریکاتورگونهای به خودش گرفته و چقدر از ویژگیهای دانشگاههای مدرن را رعایت میکند؟ این نکتهای است که باید مورد نقادی قرار بگیرد. جریان دوم هم که ورود حوزه و اندیشمندان آن به دانشگاه است. زمانی میگفتند اسلامیشدن یعنی اینکه ما درس معارف را در دانشگاهها داشته باشیم. بعدها گفتند که باید دانش را با اسلام منطبق کنیم. اینجا مسأله این است که آیا آگاهی کافی نسبت به دانش وجود دارد؟ گاهی تصور پوزیتیویستی از علم داریم و اگر ما آن را تجربه کرده باشیم فکر میکنیم که همه باید آن را بپذیرند در کنار آن تلقی دایرهالمعارفی هم از دین وجود دارد. این یکی از قرائتهای رایج در جامعه ماست که نشان میدهد تصور ما از دین هم چندان صحیح نیست. کمالِ دین و اعتبارش در این نیست که همه چیز را شامل شود. تمام اینها باعث میشود که یک تصور ناموزون از علم دینی یا دانشگاه اسلامی مطرح شود.
وی افزود: ما درعینحال که با جهان در ارتباط هستیم و با دانشگاههای مدرن هم کار میکنیم اما در این حوزه کموبیش مقلد هستیم. در رشتههای علوم انسانی واقعاً نظریههای رایج را تدریس میکنیم که بهجای خود بد نیست، اما تا کی میخواهیم مقلد باشیم؟ چون سهم نظریات مختلف در جوامع مختلف متفاوت است و نشان از این دارد که این نظریات ویژگیهای بومی هم دارند. هر علمی را یک دانشمندی در سرزمین خودش و با الگوهای بومی فکری که دارد، ارائه میدهد. درعینحال که ضوابط علم این است که باید عینیت را رعایت کند تا در کشورهای دیگر هم رعایت شود. عینیت به این معنا نیست که ادعای حقیقت مطلق داشته باشیم بلکه ما از یک منظر خاص به واقعیتها نگاه میکنیم. دانشمند هم از منظر خودش به واقعیتها نگاه میکند و هیچ علمی مطلق نیست اما هر علمی باید بهرهای از عینیت داشته باشد.
باقری گفت: برای اینکه در علم جهان سهمی داشته باشیم نباید فقط نظریات دیگران را تدریس کنیم بلکه باید پیشفرضها و انگارههای اساسی را از اندیشه اسلامی بگیریم و از طریق آن فرضیهپردازی کنیم. فرضیهپردازی در خلأ انجام نمیشود. کار علمی این است که با فرضیه به سراغ مشاهدات و شواهد برویم. زبان علمی یعنی اینکه فرضیه ما در پاریس هم قابل شنیدن و ارائه باشد. پس علم دینی باید زبان علمی داشته باشد. اگر ما ایدههایی را از اسلام بگیریم و آن را تبدیل به پیشفرضهای اسلامی بکنیم که بتوانیم با آن جهان را تفسیر کنیم، از خلال آن به علم دینی میرسیم و به این ترتیب یک پرسپکتیو خواهیم داشت. هر علمی دارای پرسپکتیو است. البته این علم ایدئولوژیک نیست. علم ایدئولوژیک دارای یک جزمیت خطرناک است که قبل از تجربه داوری میکند. نمونه آن در شوروی سابق دیده میشد.
تعبیر «یک رؤیا و دو بستر» قابل باور نیست
در ادامه جلسه، فریدون رحیمزاده در نقد کتاب گفت: این کتاب چون شامل مجموعهای از مقالات میشود مفصلتر از یک کتاب معمولی است. همین که مقالات مستقلی در کنار هم آمدهاست، نقد را سخت میکند. بهخاطر اینکه در هر مقاله مبحث مستقلی مطرح شدهاست اما بهنظر میرسد که کلیت کتاب به اسم کتاب وفادار نیست. تعبیر «یک رؤیا و دو بستر» در انتهای کتاب چندان قابل باور نیست و بهنظر میرسد ما در این کتاب، تنها با یک مسیر مواجه هستیم و دو بستر تلقیکردن آن بهنوعی تکلف وجود دارد. این کتاب و هر نوع مطلبی از این دست در فهم اصلیاش اگر چارچوبهای بعد از انقلاب را در حوزه آموزش دانشگاهی در نظر نداشته باشد، فهم ناقصی از موضوع ارائه میدهد.
درواقع من این بحث را تابعی از اسلامیکردن و اسلامیشدن دانشگاهها میدانم که در 20 سال گذشته به اشکال مختلف مطرح شدهاست و در برخی از مقالات این کتاب بهدنبال راه سوم یا راه میانه هست. راهی که نه دانشگاه را در شکل غربیاش میپذیرد و نه این وجه رادیکال را که علم دینی میخواهد که در انقلاب فرهنگی هم چنین نگاهی نسبت به دانشگاهها وجود داشت که برخی معتقد بودند باید دانشگاهها بسته شوند تا بعد ببینیم که چه کاری در این زمینه انجام خواهیم داد.
این استاد دانشگاه در ادامه با اشاره به «فلسفه هگل» و ترجمه مرحوم عنایت از آن، به مبحث تز، آنتیتز و سنتز در نگاه هگل اشاره کرد و گفت: مؤلف کتاب مثلث دانشگاه، تربیت و دین را مطرح میکند و در این زمینه به یک نکته بهینه، یک اختلال و یک برونرفت در سه ضلع مثلث میرسد. نویسنده در برونرفتها دعوی این را دارد که تفکیکی بین فرضیه و پیشفرضها وجود دارند و معتقدند که اگر این کار را بکنیم نباید از دین به فرضیاتی برسیم که اگر باطل شوند بگوییم دین باطل شدهاست. علم دینی باید آموزههایی از متن دین بیاورد و براساس جهتگیریهای آنها بتوانیم به علم رجوع کنیم. اما هیچ پیشفرض دینی که بگوییم غیردینی است در کل کتاب دیده نمیشود.
وی افزود: تمام استنادات کتاب فحوای عقلی دارند و هیچ امر ذاتاً دینی وجود ندارد که ما بگوییم مستند به آن میخواهیم یک علم دینی داشته باشیم. البته این پروژه بسیار بزرگی است و ایشان بابی در این بحث باز کردهاند. هیچوقت توضیح داده نشده که کدام آموزهها از دین مستخرج شده و بعد در علم از آن استفاده شدهاست. بهنوعی میتوان گفت نوعی حاشیهگزینی یا کنارکشیدن از علم دینی در آن وجود دارد. نکته بعدی در پیشفرضهاست؛ توضیحی که براساس آن علم دینی را تأسیس کنیم. مطابق مطالب صریح کتاب این است که ما تلاش کنیم؛ حتی اگر هم به نتیجه نرسیم، آنها جایگاه صحت خود را دارند.
مشاور معاونت فرهنگی وزارت علوم افزود: اگر ما بهعنوان دستاندرکاران علم دینی تلاش بکنیم و بگوییم که اگر شد شد و اگر نشد هم اتفاقی نیفتاده، فرق دین و خرافه مشخص نیست. وقتی که ما دغدغه آموزههای دینی داریم و از بردن نام فرضیه ابا میکنیم، نگرانیهایی داریم که چرا به سراغ فرضیه میرویم. این قلب تپنده موضع ایشان در آن بخش بود که نتایجی هم از آن میگیرند و در جایی از کتاب اشاره دارند که ما باید آموزههای اسلامی را دریابیم. اگر به این معنا علم دینی را با تمام عناوینی که در جامعه و نظام در آن سرمایهگذاری میشود، فروکاهیم نهایتاً عالم ما از این علم دینی به نتیجهای نمیرسد. چون تمام آن نتایج هم عقدی و خارج از دین است. یعنی علم دینی در مقام تولید فروکاهیده میشود به الهامات و تلقیها.
وی افزود: در مقام تجلی و ظهور و معادل آموزههایی میشود که هیچیک دینی نیستند. این علم دینی یک وعده است و تا به حال وجود خارجی نداشتهاست. برای اینکه گرایشی در کشور ما وجود دارد که بعضیها میخواهند از این موضوع تجربه بگیرند اما ما یک علم بیشتر نداریم و عالم مدام به این نتیجه رسیده که علم باید وجود داشته باشد. از سوی دیگر ما از علوم تجربی طفره میرویم و علمی را وعده میدهیم که تنها به ذهن عالم متکی است. علم دینی که صحبتش را میکنیم علمی است که ممکن است تولید بشود اما هنوز وجود ندارد و ما نمیدانیم که چیست. ما درمورد ماهیت چیزی که موجود نیست چه میتوانیم بکنیم. ما کشف ماهیت میکنیم خلق ماهیت نمیکنیم. علم دینی در باتلاق خلق چیزی است که هنوز وجود ندارد.
این استاد دانشگاه افزود: بحث بعدی واژه تأسیس است؛ من بهلحاظ کاری سروکاری هم با اسلامیکردن دانشگاهها داشتم. در همان زمان هم بعد از مدتی واژه «کردن» به «شدن» تبدیل شد. علم دینی معهود اگر هم بخواهد محقق شود در یک فرایند طبیعی تأسیس میشود نه اینکه آن را تأسیس کنیم. به این معنا که علم دینی خودبهخود ایجاد میشود و ما سپس متوجه آن خواهیم شد. کما اینکه در کتاب «منطق اکتشافات علمی» از پوپر در نامهای که اینشتین به پوپر نوشتهاست آمده که علم در فرایندی طبیعی تولید میشود. رئیس اسبق دانشگاه تهران نزدیک به 20 سال پیش میگفت؛ خارجیها به ما میگویند که شما 5 و 6 دانشگاه بیشتر ندارید که امکاناتش را در شصت دانشگاه توزیع کردهاید.
آنچه که امروز بهعنوان مدرکگرایی وجود دارد یا اندیشهای که میگوید هرجا که سقفی باشد میتواند دانشگاهی هم باشد آن اندیشهای است که علم را موضوع عدالت میداند. وقتی علم موضوع عدالت باشد آنچنانکه ما مسکن و وام و بیمه و رفاه را توزیع میکنیم، وضع همین دانشگاهی میشود که امروز داریم. تعبیر دانشگاه بومی، دینی یا کارآفرین، تعابیری هستند که دانشگاه را از مسیر خودش خارج میکنند و به مسیر سیاست میکشانند. دانشگاه در یک زمینه مناسب وارد کشور شده و این دانشگاه باید آخرین ظرفیتهای خودش را نشان دهد و پوست بیندازد.
این منتقد در پایان سخنانش اظهار کرد: این کتاب کار مهم و سختی است که تألیفش شجاعت میخواهد. در دهه 60 هم آدمهایی بودند که این بحث را مطرح کردند اما هیچ روایتی از این اشخاص در این کتاب نیامده، هرچند که این نکته نقدی به محتویات مطرحشده در کتاب وارد نمیکند.
نشانی مطلب در وبگاه فصلنامه نقد کتاب: http://faslnameh.org/find-1.40.178.fa.html برگشت به اصل مطلب