بهگزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، رمان «جای خالی سلوچ»، اثر محمود دولتآبادی با حضور داوود ملکی صیدآبادی، نویسنده و مدرس دانشگاه در خانه فرهنگ صدف بررسی شد. «جای خالی سلوچ» یکی از آثار محمود دولتآبادی است که طی 70 روز و پس از آزادی این نویسنده از زندان به نگارش درآمده و در سال 58 منتشر شد.
ملکی صیدآبادی نویسنده و مدرس داستان درخصوص این رمان گفت: این رمان براساس نتایج یک پژوهش توسط نصر اصفهانی بهعنوان اولین رمان این نویسنده معرفی شدهاست. رمانی رئال و شاید هم واقعی از زندگی یک خانواده روستایی که با رفتن مرد بار همه زندگی روی دوش زن میافتد و دولتآبادی سعی دارد تکوتای مرگان، نقش اصلی داستان بههمراه عباس و ابروا پسران و هاجر دخترش را برای بقا نشان دهد. این رمان در روستایی اتفاق میافتد که مردمانش با توجه به جغرافیای آن ـ سرزمینی بیابانی و خشک ـ آدمهایی خشک، سخت و سرد هستند که غیر از قوت لایموت چیز دیگری عایدی ندارند و برای آن باید با مسائل مختلف رودرو شوند که خب طبق ادبیت نگارش معمول این نویسنده دارای متنی از لحاظ ادبی وزین و آراسته است اما برطبق همین نگاه دچار پرگویی نیز میشود که میتوان بهنوعی اینگونه بیان کرد که اگر ما بدنه اصلی داستان را از درون متن بیرون بکشیم با صفحاتی ادبی مواجه میشویم که بیآنکه بخواهد به اصالت رمان آسیب بزند میتوان آنها را حذف کرد.
نویسنده رمان «سرگیجه» در ادامه به نگاه فولکلور محمود دولتآبادی اشاره داشت و این نگاه را یکی از نقاط قوت و پررنگ داستان نامید که با توجه به تجربه زیسته این نویسنده این قدرت ناشی از همان تجربیات است.
ملکی درخصوص موقعیتهای داستانهای دولتآبادی گفت: متأسفانه یکی از مشکلاتی که گریبان اکثر نویسندههای ایرانی را گرفته، این است که وقتی از یک اثر استقبال میشود فکر میکنند که کار تمام است و باید همان شکل و ساختار و حتی محتوا را ادامه دهند که شاید نوعی نگاه معیشتی نیز در آن وجود داشته باشد.
وی ادامه داد: این نقیصه در آثار این نویسنده بزرگ کشورمان هم کاملاً مشهود است که گویی بیابان، خانههای خشت و گلی، آدمهای روستایی با ظاهری شبیه به هم و حتی روابط اجتماعی تکراری از آن مؤلفههایی است که در چند کار این نویسنده تکرار شده و باعث بروز این تفکر میشود که نویسنده در طول سالیان طیشده از نوشتن گاواره بان تا روزگار سپریشده مردمان سالخورده هیچ حرکت ذهنی یا رشد متعالی فکری نداشتهاست و با گذشت بیش از 15 سال هنوز در همان عوالم بهسر میبرد. این یک ضعف است. این درجازدن است که میتوان گفت غلامحسین ساعدی، سیمین دانشور و خیلی نویسندگان مطرح دیگر کشور نیز دچار آن بودهاند و جلال آلاحمد که دیگر پسرفت هم داشت.
غیرهمجنس بودن شخصیت اصلی رمان «جای خالی سلوچ» دیگر موضوعی بود که به آن پرداخته شد و بهزعم ملکی از توانایی و قدرت نویسنده خبر میدهد. ملکی در این رابطه گفت: در جایی در صحبتهای محمود دولتآبادی خواندم که درمورد مادرش بسیار متأثر و دلسوزانه حرف میزد که شاید همین باور را میتوان دستمایه خلق مرگان در «جای خالی سلوچ» دانست. اما در اصل ماجرا در این رمان ما با سه گرهزن در رمان مواجه هستیم: اول مرگان که زنی سختکوش و درعینحال تنهاست؛ دوم زن علیل علی گناو که یک زن لهشده در جامعه آن ده است و یکی زن کدخدا که شاید بتوان گفت دسته سومی از زنان ده هستند که باآنکه سختی زیادی ندارند اما عبوس و از خود راضی هستند.
وی افزود: نگاه ضد نفوذ تکنولوژی یا بهنوعی مدرنیته یکی دیگر از مسائلی است که میتوان در این رمان یافت. درحقیقت این رمان پر از نشانههایی است که نویسنده براساس آنها میخواهد حرف خود را به ما بگوید و قانون اصلاحات ارضی، انتظار برای بهسرانجامرساندن خدا زمین، پستهکاری برای اولینبار و حتی انتشار برای آمدن تراکتور بهعنوان نشانهای از مدرنیته از این مؤلفههاست که درنهایت همه اینها با شکست مواجه شده و همه چیز به بیسرانجامی میرسد.
نویسنده «مانیفست روزگار سالخوردگی» در پایان صحبتهای خود گفت: من دلیل اینکه خیلی از جوانها میترسند درباره کار بزرگان حداقل نظرات خود را بیان کنند البته با ادله و شواهد آن هم بهصورت تحلیل، را نمیدانم. این کار نه باعث میشود که دولتآبادی یا نویسندگان عزیز دیگر از چشم ما بیفتند نه باعث این میشود که کسی فکر کند شما بهواسطه این تفکر، میخواهید خود را بزرگ جلوه دهید. درواقع شما با این کار باعث بروز تضارب آرا میشوید. باعث بروز بحث و گفتوگو میشوید که رشد فکری در این مباحث است وگرنه که ادبیات هم میشود مثل سینما آب راکدی که درونش خودش را میکشد و بیرونش دیگران را.
|