رکوئیم برای یک راهبه، نویسنده: ویلیام فاکنر، مترجم: شاپور بهیان، تهران، نیلوفر، 1396، 256 ص، 24000 تومان، شابک: 6ـ728ـ448ـ964ـ978
بهگزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، آیین رونمایی از کتاب «رکوئیم برای یک راهبه» روز شنبه 21 بهمنماه، سال 1396 در جهاد دانشگاهی شاهینشهر با همکاری کتابفروشی پژوهش برگزار شد. در این نشست شاپور بهیان، فرهاد کشوری و سیاوش گلشیری حضور داشتند. در این جلسه شاپور بهیان گفت: کتاب رکوئیم برای یک راهبه، در حد «خشم و هیاهو» برای برگردان آن به فارسی زمان و کار بردهاست.
پیمایش جهان فاکنر با رمان رکوئیم برای یک راهبه
شاپور بهیان در شروع بحث گفت: کتاب رکوئیم کتابی است که جایگاه خاصی در آثار فاکنر دارد. از سال 1929 تا 1942 فاکنر در اوج خلاقیت هنری خود قرار داشت. حدود 11 رمان نوشت. که بعضی از آنها بخشی از شاهکارهای ادبیات داستانی جهان محسوب میشوند، بهعنوان نمونه کتاب «خشم و هیاهو» و یا «ابشالوم ابشالوم!» را میتوان نام برد. اما بعد از این سالها، فاکنر بهدلیل مشکلات مالی و اعتیادش به الکل و کار در استودیو هالیوود برای فیلمنامهنویسی دچار نزول در زمینه خلق و نوشتن شد.
وی در ادامه به این نکته اشاره کرد که: فاکنر بعد از این دوران، تصمیم گرفت یک رمان بلند بنویسد. فاکنر خیال میکرد که این رمان شاهکار او خواهد بود. اسم این رمان را «حکایت» گذاشت. فاکنر این رمان را در عرض 10 سال نوشت. اما 10 سال زحمتکشیدن برای او چیزی جز ناامیدی باقی نگذاشت. چراکه وقتی این کتاب به بازار عرضه شد با استقبال کمی از طرف منتقدان و خوانندگان مواجه شد. بعد از آن وی سعی کرد کتابی بنویسد که امید خود را برآورده کند.
وی افزود : رکوئیم نقطه عطفی در کارهای فاکنر محسوب میشود. زیرا بیانگر تلاش فاکنر برای پیمایش جهانش است. چراکه وی در این دوران در حال مبارزه با خود بود. مبارزهای بین امید به نوشتن یا خلاقیت ازبینرفتهاش. فاکنر به یکی از دوستانش میگوید: ابتدا که کنار پنجره مینشستم میدانستم چه میکنم حالا که مینشینم میدانم چه نمیکنم. یعنی مینشینم و منتظر هستم که فرشتگان الهام به یاری من بیایند. وقتی خوانندگان رکوئیم را میخوانند به این بیوگرافی نیز توجه کنند. یعنی مبارزه بین ایمان و ناامیدی که فاکنر درگیر آن بود.
مترجم کتاب در ادامه گفت: شاید بعضی از خوانندگان با خود بگویند که چرا بهجای رکوئیم کلمه مرثیه یا آمرزشخوانی را بهکار نبردید. چنانچه من در مقدمه همه این موارد را توضیح دادم. من به این دلیل این کار را نکردم که بهعنوان نمونه وقتی فیتز جرالد رباعیات خیام را به انگلیسی برگردانند، معادلی برای رباعیات ننوشت و همان واژه رباعیات را بهکار برد. یا گوته وقتی با غزل حافظ روبهرو میشود کلمه غزل را ترجمه نمیکند و همان غزل را بهکار میبرد. بعضی از اسامی هویت دارند و ما نمیتوانیم دست به ترجمه آن بزنیم. یکی از کارکردهای هنر غریببودن آن است. یعنی قدرت خلاقیت هنر در غرابت آن جای دارد. برگردان بعضی از کلمات بهفارسی با کارکرد هنر ناسازگار است. مترجم با این کلمات غریب باید بههمان شیوهای برخورد کند که لازمه ذات آنهاست.
شاپور بهیان در ردیف بهترین مترجمان فاکنر
فرهاد کشوری، نویسنده، در ادامه جلسه گفت: شاپور بهیان علاوهبر کار ترجمه، داستان و مقاله هم مینویسد. مجموعه «در سرزمینی دیگر» اولین اثر داستانیاش است. او در این مجموعه جهان خاص خودش را روایت میکند. این جزو اولین اصول داستاننویسی است که هر نویسندهای باید روایتگر دنیای خودش باشد و چشمانداز تازهای را به خواننده عرضه کند. بهیان ظرایف داستاننویسی را میداند و مقالات بسیاری در این زمینه ترجمه کردهاست.
فرهاد کشوری افزود: شاپور بهیان اشرافش به داستاننویسی باعث میشود که «در سرزمینی دیگر» جزو آثار داستانی خوب و خواندنی باشد. بهیان درمورد ترجمه، آسانطلب نیست. آثاری که ترجمه کرده هرکدام پیچیدگیهای خاص خودش را دارد. بهیان ترجمه آثاری چون جامعهشناسی پستمدرنیسم اسکات لش، که جایزه بهترین ترجمه دانشجویی را برد، «رمان تاریخی» از گئورگ لوکاچ، کافکا؛ به سوی ادبیات اقلیت، از ژیل دلوز و فلیکس گوتاری و پیشدرآمدی بر شناخت رمان، از جِرِمی هاتورن را در کارنامه خود دارد. آثاری خواندنی که برای هر علاقهمند به ادبیات داستانی راهگشاست، بهویژه پیشدرآمدی بر شناخت رمان، که خواندنش را به علاقهمندان داستاننویسی پیشنهاد میکنم.
وی در ادامه گفت: تازهترین ترجمه بهیان، رکوئیم برای یک راهبه، از ویلیام فاکنر است. دستزدن به ترجمه آثار فاکنر کار آسانی نیست، چون نوعی هماوردطلبی است. بهویژه وقتی پیشتر، مترجمانی چون نجف دریابندری، صالح حسینی، بهمن شعلهور، علی بهروزی، احمد اخوت و تورج یاراحمدی آثاری از فاکنر را ترجمه کرده باشند. کسی که میرود سراغ اثری چون رکوئیم برای یک راهبه، باید چنته پُری داشته باشد.
خالق اثر سرود مردگان در ادامه بیان کرد: پیش از اینکه به رکوئیم بپردازیم اشارهای به فاکنر را لازم میدانم. فاکنر در میان غولهای داستاننویسی جهان قرار دارد، که تعدادشان از انگشت دو دست تجاوز نمیکند. او بعد از چخوف بیشترین تأثیر را بر نویسندگان جهان گذاشت. بهروایتی نویسنده نویسندگان است. بهخصوص نویسندگان آمریکای لاتین، چون مارکز و یوسا و فوئنتس که از او تأثیر گرفتند اما آثار خودشان را نوشتند. در ایران هم بسیاری از او تأثیر گرفتهاند. یکی از آنها عباس معروفی است که با تأثیر از خشم و هیاهوی فاکنر، سمفونی مردگان را نوشت. البته معروفی این تأثیر را درونی کرد و اثر خودش را نوشت که در ردیف بهترین رمانهای معاصرمان است.
فرهاد کشوری گفت: فاکنر تکنیکیترین نویسنده قرن بیستم است. منظور از تکنیک چگونگی اجرای اثر است. از چگونگی شروع اثر تا شیوه روایت و تصویرسازی و توصیف و ورود شخصیت به صحنه و فضاسازی و فصلبندی. برای نمونه دو رمان «خشم و هیاهو» و «گور به گور» را مثال میزنم. اولی چهار فصل دارد که شخصیتهای اصلی فصلها متفاوتند و فصلها، زاویه دید یکسانی ندارند.
وی در ادامه به تجلیل از فاکنر پرداخت و افزود: در بین نویسندههای تکنیکی قرن بیستم میتوان فاکنر را یکی از برجستهترین آنان قرار داد. منظور از تکنیک چگونگی اجرای اثر و چگونگی شروع اثر تا شیوه روایت و تصویرسازی و توصیف و ورود شخصیت به صحنه و فضاسازی و فصلبندی است. اما او داستانگوی قهاری هم هست. اگر داستانگوی قَدَری نبود تکنیک بهتنهایی باعث آزار خواننده میشد. در «رکوئیم برای یک راهبه» هم همینطور. نمایشنامهای است با پردههایی طولانی، که بیشتر روایتی رمانیاند. خطاب راویِ پردهها نه به تماشاچی و نه به خواننده است. انگار طرف خطابش خودش است.
فرهاد کشوری گفت: با اینکه فاکنر در جنوب آمریکا به دنیا آمد و زندگی کرد، برخلاف جنوبیها که بیشتر طرفدار تبعیضنژادی بودند، او در اکثر آثارش با سیاهپوستان همدردی میکند. در رمان «خشم و هیاهو» شاهد زوال خانواده سفیدپوست اشرافی هستیم. اما در فصل آخر رمان، دیلسی، زن سیاهپوست، که کلفت و آشپز خانواده است، تنها شخصیتی است که روی پاهای خودش ایستاده و اثری از زوال در او نیست.
او ادامه داد: فاکنر «رکوئیم برای یک راهبه» را در سهپرده نوشت، که پرده اول و دوم هرکدام سه صحنه و سومی یک صحنه دارد. این اثر در برادوِی و اروپا به روی صحنه رفت. پردهها که پیشدرآمد نمایشنامهاند، خود بخشهای مستقلیاند و در قالب رمان نوشته شدهاند. رکوئیم یک نمایشنامه رمان است که شخصیتهای پردهها و صحنهها متفاوتاند. صحنهها هرچند بهشکل نمایشنامه نوشته شدهاند، با جزئینگریهایی تصویر شدهاند که خاص رمان است. گفتوگوها گاهی بهاندازهای طولانی است که حفظکردنشان برای اجرای نمایشنامه دشوار میشود. فاکنر اثر راحتی برای خواننده نمینویسد. فاکنرِ ابداعگر، برای نوشتن رکوئیم، راه سختی را انتخاب کرد. دشوارترین راه برای نوشتن یک رمان نمایشنامه. بخش پردهها، بدون شخصیت اصلی روایت میشود. هیچ شخصیتی در پردهها سرآمد نیست. نسلها هستند و آدمهای گذرا. حتی اشیا و کرهزمین. اصلاً رمان درباره سرزمین است. شاید هم پیشرفت و یا زمان که همهچیز را خورد میکند و به زوال میرساند. درباره پاگرفتن منطقه خیالیِ یوکناپاتافا و شهر جفرسون و شکست و تحقیر جنوب و بهوجودآمدن ایالات متحده آمریکاست. شاید هم چکیده این جمله استیونسِ وکیل در صحنه سوم پرده اول دادگاه باشد: «گذشته هرگز نمیمیرد. گذشته حتی نمیگذرد». گذشتهای که نهتنها گریبان یوکناپاتافا و جفرسون و جنوب را گرفته، بلکه تمپل دریک را هم راحت نمیگذارد. گذشتهای که از رمان حریم میآید و در «رکوئیم برای یک راهبه» هم، او را رها نمیکند. هرچند نوشتن پردههایی که شخصیت اصلی ندارند، کار نویسنده را دشوار میکند، اما فاکنر راحت و یک نفس مینویسد و چون دوربینی کوچکترین حرکات را هم ثبت میکند.
خالق مردگان جزیره موریس افزود: راوی (نویسنده) با استفاده از خاطراتی که از دیگران شنیده و کسانی که چهبسا خودشان هم از دیگران شنیده باشند و یا آنچه که خودش به یاد میآورد، پردهها را مینویسد. فاکنر برای ما خاطره تعریف نمیکند چون اگر خاطره میگفت رکوئیم نوشته نمیشد. از قول راویان هم خاطرات را نقل نمیکند. مهمتر از همه، بااینهمه شخصیت و نقششان در اثر، به دام دانای کل هم نمیافتد. دانای کل با شیوه مدرن فاکنر نمیخواند و اگر هم این کار را میکرد ناچار بود توی ذهن افراد مختلف برود و چهبسا شیرازه کار از هم میپاشید.
وی در ادامه تصریح کرد: اگر جایی از فکرِ شخصیتی میگوید، شیوهای بهکار میگیرد که دانای کل نیست. «بعضی میگویند یکی از راهزنان فکر کرد گروهبان از رفقای قدیمیاش است...». گروهبان فکرش را به دیگران گفته بود. استاد بهدرستی زاویه دید سومشخص محدود را انتخاب میکند و بهشیوه عینی چون دوربینی روی آدمها و اشیا حرکت میکند. انگار راوی، داستانِ خودش را میگوید. بهدقت حالتهای ظاهری اشخاص را نشان میدهد که گویای درونشان است. این شیوه، روایت را جاندار کردهاست. تنها در آخرهای پرده زندان، چند جا خودش را تو خطاب میکند، که این تو در بیرون از او قرار دارد. «تا اینکه ناگهان تو، یک غریبه؛ از راه میرسی، یک آواره، مثلاً از شرق یا از جنوب یا غربِ دور که دست بر قضا گذرت به اینجا افتادهاست...».
فرهاد کشوری در ادامه درمورد کاربرد اشیاء و مکانها در آثار فاکنر توضیح داد و افزود: فاکنر به بعضی از اشیا و مکانها تشخص میدهد. قفل پانزده پوندی به نماد اردوگاه تبدیل میشود. مالکیت اَلِک بر قفلانگار نمادی از فردیت و مالکیت آغازین سرمایهداری است. قفل را با وجود وزن سنگیناش، نمیتوانند از سرخود بازکنند. آن را به پستچی میدهند تا به در کیسه پستش بزند. پستچی آنقدر به خودش غره است، که از بستن قفل بر در کیسه پست سر باز میزند. او سیصد کیلومتر سوار اسب میآید تا چند نامه پستی را برساند و سیصد کیلومتر هم برمیگردد. نمادی است از سختکوشی بعضی از سازندگان اولیه آمریکا. میز تنها شیئی چوبی با مشخصات خاص نیست، بلکه میزی است که اجداد و گذشتهگان بر آن نشستهاند. میز جای تصمیمگیری، درباره پیشپا افتادهترین و عاجلترین مسائلشان است. این اشیا بیش از بسیاری از آدمها عمر میکنند تا نابود شوند.
کشوری در ادامه گفت: فاکنر اگر در رکوئیم وضعیتی را به اشاره و با بیطرفی بیان میکند، اثرش از یک جمله حمایتگر و عاطفی بیشتر است. گفتوگوها در صحنهها روان است و به پیشبرد داستان، معرفی شخصیت و شخصیتپردازی کمک میکند. با وجود گفتوگوهای طولانی، زیادهگویی ندارد. جزئینگری، در صحنههای نمایش رمانی است. در نمایشنامهها این همه به جزئیات نمیپردازند. انگار دوربینی تمام حرکات و سکنات شخصیتها را ثبت میکند. حتی تکرارهایش هم خستهکننده نیست. گاهی طوری آخر جمله را میبندد که به آن قوت میبخشد: «نه اینکه تمامش کنند، بلکه از سرراه برش دارند، پشت سرش بگذارند، سفرهاش را جمع کنند، نه اینکه تمامش کنند تا زودتر صاحبش شوند، بلکه محوش کنند، پاکش کنند».
وی با اشاره به اینکه فاکنر جایی که میخواهد از اجحاف و درد بنویسد، مرثیهسرایی نمیکند، تصریح کرد: وقایع را بیطرفانه جوری مینویسد که تأثیرگذار باشد. «توی گاری قراضهای در حلقه اهلبیتِ چمباتمهزدهاش نشسته بود، مردهای جوانش لباسهای روز یکشنبهشان را پوشیده بودند که به کار سفر میآمد، بعد گفت: «این سرزمین سرخپوستی کجاست؟» و آنها گفتند: «غرب» و او گفت: «سر قاطرها را برگردانید سمت غرب». و کسی چنین کرد و او قلم مباشر را گرفت و Xاش را پای کاغذ انداخت و قلم را پس داد و گاری حرکت کرد و مردهای جوان هم از جا بلند شدند و در آن بعدازظهر تابستان در میان غژغژ و خزشِ ریز و وحشتناک چرخهای گریس نخورده گاری ناپدید شد، خودش بیحرکت زیر آن چتر ثابت، غریب و شاهوار، شگفت و رو به زوال بود، مثل خود کهنگی که سوار بر عماری مهجورش از صحنه بیرون برود، سواره گذشت و یکبار هم برنگشت نگاه کند، یکبار هم برنگشت مرزوبومش را نگاه کند.
وی در رابطه با پول و سرمایه در این اثر فاکنر تصریح کرد: چه زیبا از قدرت و نفوذ کالای پنبه و کالاییشدن و درنهایت قدرت پول و سرمایه مینویسد: «خیش و تبر نبود که وحش بوم را محو کرد؛ پنبه چنین کرد: دانههای خرد جنبش، بیوزن و بیشمار حتی در دست یک بچه، ناتوان از این که حتی خان تفنگ را عقب بکشد، چه رسد به آنکه پرش کند، اما آنقدر نیرومند که درختان صمغ و گردو را از ریشه بزند و کاری کند که سرشاخههای سایهگسترشان فقط در یک فصل زیر تابش آتشین آن نور لایزال بِپِژمُرند و محو شوند: خان تفنگ و تبر نبود که سرانجام خرس و گوزن و پلنگ را به پناهگاههای جنگلی انتهای رودخانه راند؛ پنبه چنین کرد: نه گنبد سر به فلک کشیده دادگاه که همین موج سفید پنبه بود که آنها را به درون کشاند...».
وی در ادامه درمورد ترجمه شاپور بهیان گفت: نثر آثار داستانی و یا ترجمه مثل جادهای است که اگر صاف باشد، راننده که همان خواننده باشد، با ماشینش که عمل خواندن است، راحت میراند و تا پایان جاده میرود. اما اگر نثر اثر داستانی و ترجمه خوب نباشد، دستاندازها حواس خواننده را پرت میکند. اگر این دستاندازها زیاد باشند، خواننده از خیر خواندن میگذرد و کتاب را کنار میگذارد. نثر ترجمه رکوئیم پاکیزه و روان است. حین خواندن مانعی ایجاد نمیکند.
فرهاد کشوری بیان کرد: مترجم برای آسانکردن کار خود، جملهها را کوتاه نکرد و به متن وفادار ماند. دایره واژگانی مترجم خوشبختانه متمایل به کلمات منسوخ نیست. این عدم تمایل، ترجمه را زنده و روان کردهاست. بهیان از آندسته مترجمانی هم نیست که گرایشی به استفاده از واژگانِ عربی دارند، درحالیکه معادل فارسیشان را خودمان داریم.
وی در ادامه به تجلیل از کار بهیان پرداخت و افزود: در جزئیات ترجمه هم دقیق است. گل و شل را که ما همینطور مینویسم و میگوییم. بهدرستی گلِ شل می نویسد. به ایجاز در کاربرد کلمات توجه دارد. مینویسد سیگارش را به لب میگذارد، بهجای سیگارش را میان لبها میگذارد. یا به بچه خوابیده نگاهی میاندازد بهجای به بچهای که خواب است و یا بود. دو کلمه در جمله اول حذف شدهاست. و آوردن تُندا تُند در برابر کُندا کُند.
وی در ادامه بیان کرد: این هم نمونهای از نثر فاکنر درباره تولد زمین و ترجمه درخشان بهیان: «زمین کور و بیزبان چرخید، مدارِ سیارهایِ طولانیِ ناپیدا نشانش را دور زد، یخزده، بیجذر و مد، اما باز آنجا بود، این کورسوی، این جرقه، این خرده مطلای الهام جاودانی آدمی، این قبه طلاییِ از پیش مقررِ ـ شکستناپذیر، این نطفه ـ جرقه، نازکتر از یخ، سختتر از یخبندان، زمین دگر بار یَله رفت، پوست انداخت، یخ با سرعتی بسیار کم درهها را سترد، بر تپهها خط انداخت، و ناپدید شد؛ زمین یک وریتر شد تا در خطوطی پس رونده مثل حلقههای متحدالمرکزی که از عمر درخت در مرداب خبر میدهند، از حاشیه دریا، از حلقه پوستهای سختتنان عقب بنشیند، تا جنوب، جنوب پسرونده را به آن سوی آن سوسوی گنگ و اشارتگر آن زمینِ بَرٌیِ یک پارچه بکشاند...». استیونس وکیل میگوید: «این زمین چیزی نیست جز رؤیایی که اهمیت ندارد».
فرهاد کشوری گفت: در «رکوئیم برای یک راهبه» باز هم نانسی زن سیاهپوست، قاتل فرزند تِمپِل دِریک، روسپی سابق، کلفت خانواده استیونس که بامداد روز دیگر اعدام میشود، روی پاهای خود ایستادهاست. تازه او به تمپل قوت قلب میدهد. تنها اوست که میداند چه میخواهد. گوان استیونسِ وکیل و تمپل دریک سرگردانند. البته این سرگردانی بهمعنای این نیست که حق با نانسی باشد.
وی با بیان اینکه هر مترجمی آثار فاکنر را ترجمه نمیکند، افزود: آثار فاکنر زمانبر و دشوار است. دستزدن به ترجمه آثارش نوعی هماوردطلبی با مترجمانی قَدَر است. شاپور بهیان از این هماوردطلبی سربلند بیرون آمده و خود را در ردیف بهترین مترجمان آثار فاکنر قرار دادهاست. او حالا خود، در این عرصه مدعی است.
آگاهی به روح زمانه در ترجمههای بهیان
سیاوش گلشیری نویسنده و منتقد باسابقه کشور در ادامه جلسه گفت: بهگمان من چیزی که ترجمه را بارز میکند آگاهی به روح زمانه است. در سابقه آقای بهیان پرداختن به مسائل حوزههای تخصصی ایشان یعنی جامعهشناسی بهچشم میخورد. اما نگاه ایشان به رمان و داستان در ترجمههایشان بارز است. رفتن سراغ کار غریب و پیچیده ژیل دولوز و فلیکس گوتاری یعنی کتاب کافکا: به سوی ادبیات اقلیت کار پیچیده و مشکلی است. بااینحال دو ترجمه دیگر نیز از این کتاب در بازار موجود است. اما شاپور بهیان مترجمی است که انتخاب کتاب را نه براساس نیاز بازار بلکه با درک روح زمانه انتخاب میکند.
نویسنده تمام بندها را بریدهام افزود: ایشان براساس تخصص خودشان سراغ آن چیزی میروند که احساس میکنند باید کار بشود. رفتن ناگهان به سمت رمان و نویسنده شناختهشدهای به اسم فاکنر، کار هر مترجمی نیست. بههرترتیب فاکنر پیچیدگیهای خاص خود را دارد. باتوجه به اینکه آگاهیهای زیادی را چه درمورد زبان، لحن، واقفبودن به اصطلاحات کوچه بازار و از همه مهمتر پرداختن و باز به روزکردن استعارهها، مجازها و ایهامهایی که قطعاً در زبان فاکنر مختص به خود فاکنر است. کار هرکسی نیست. آقای بهیان علیرغم اینکه قدرت ترجمه خود را به رخ میکشد اما قطعاً با رفتن به سراغ فاکنر چیز دیگری را نیز دارد به مخاطبین حرفهای گوشزد میکند. و آن این است که بههرترتیب بهگمان من خواندن کسانی همچون فاکنر هیچگاه قدیمی نخواهد شد.
این منتقد ادبی و سینمایی در ادمه کتاب «رکوئیم برای یک راهبه» را کتاب پیچیدهای دانست و گفت: موضوع در بخشهای نمایشی رمان کمی پیچیدهتر است. بعد تاریخی تنها به هشتسال پیش از کنش نمایشها محدود شدهاست. هیچ درهمآمیختگی و ابهامی در آن نسبت به واقعیتهای تاریخی وجود ندارد. همچنین باید به این نکته مهم نیز اشاره شود که این رمان را میتوان ادامه رمان حریم دانست.
نویسنده کتاب مثل کسی که از یاد میرود در ادامه تصریح کرد که در رمان حریم قتلی اتفاق میافتد. و یکی از شخصیتهای داستان در ادامه این رمان نامهای مینویسد که این نامهها در رکوئیم دستاویزی برای گرفتن حقالسکوت میشود.
وی در ادامه خوانندگان حوزه ادبیات داستانی را به خواندن این رمان دعوت کرد و در پایان گفت: از جهاد دانشگاهی تشکر میکنم که با برگزاری چنین جلساتی در شاهینشهر به فرهنگ و هنر این شهر کمک میکند.
رمان «رکوئیم برای یک راهبه» توسط انتشارات نیلوفر به تعداد 251 صفحه و قیمت 24000 تومان چاپ شدهاست.
نشانی مطلب در وبگاه فصلنامه نقد کتاب: http://faslnameh.org/find-1.40.257.fa.html برگشت به اصل مطلب