نشست نقد و بررسی کتاب «شاکلهشناسی» برگزار شد رحمانزاده: ایمانِ نصرالله حکمت شک و نقد را میپذیرد
| تاریخ ارسال: 1397/4/25 |
شاکلهشناسی (دفتر دوم ایماندرمانی)، نوشته نصرالله حکمت، تهران، الهام، ۱۳۹۶، ۳۴۳ ص، 28500 تومان، شابک: 1ـ07ـ7328ـ600ـ978
بهگزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نشست نقد و بررسی کتاب «شاکلهشناسی» تألیف نصرالله حکمت، استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی یکشنبه ۲۴ تیر 1397 با حضور نویسنده اثر، قباد منصوربخت، عبدالله صلواتی، عبدالحمید ضیایی، رضا ماحوزی، اسدالله رحمانزاده و محمد ابراهیم ضرابیها در پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی برگزار شد.
حکمت در ابتدای این نشست توضیحاتی درباره کتاب ارائه کرد و با بیان اینکه به نقد همدلانه این کتاب محتاجم گفت: این یک اثر کاملاً بومی است و قرار است به موضوع انسانشناسی و خویشتنشناسی بپردازد. ما نیز به طرح اینگونه مباحث نیازمندیم چراکه اکنون زیر هجوم بسیاری از واژههای بیگانه هستیم و مسائل زیادی را به ما تزریق کردهاند که اساساً مسأله ما نیست و به درد ما نمیخورد که اکنون بهدنبال درمان آن هستیم. از سوی دیگر مسأله ناخودآگاه در این کتاب مطرح میشود و براساس آن ادبیاتی در کتاب طرح شدهاست.
وی ادامه داد: ناخودآگاه در جهانی که متولد شده ضرورت داشته یعنی در آنجایی که انسان خدا را میکشد تا ناخودآگاه ظهور میکند. حال این مسأله در جامعه ما بیان شده درصورتیکه این مسأله به جامعهای تزریق شده که نباید میشدهاست.
بهگفته استاد دانشگاه شهید بهشتی، در این کتاب به این موضوع پرداخته شده که در ادبیات و سنت خودمان یعنی ایرانی که سابقه پنجهزارساله در عرفان، تفکر و هنر دارد مسائلی مانند ناخودآگاه و... تزریق شدهاست. همچنین مؤلفههایی که توسط اسلام وارد این سرزمین شده و باید توجه کرد که پدران ما با آگاهی و فهم این دین را اختیار کردند.
وی افزود: ما درحالیکه سابقه پنجهزارساله در تفکر داریم، نباید دست بسته تسلیم ادبیات دیگران شویم. بنابراین من با این دغدغه که در روزگاری زیست میکنیم که مشکلاتی داریم اما با اتکا بر تمدن خودمان دوست ندارم انسان ناخودآگاه باشم بلکه میخواهم انسان شاکله باشم چراکه انسان ناخودآگاه خود هیچ اختیار و ارادهای ندارد. بنابراین من دوست دارم انسان شاکله باشم!
رحمانزاده در بخش دیگری از این نشست با اشاره به ضرورت تألیف این کتاب عنوان کرد: در طول سالیان زندگی و مطالعه در غرب به این نتیجه رسیدم که غرب به پوچگرایی رسیده است. بنابراین بحث دکتر حکمت در این کتاب به یکی از نیازهای من پاسخ میدهد، درعینحال که باید بگویم با این پروژه همدل هستم اما نقدهایی هم به آن دارم.
وی با اشاره به رویکردهای چامسکی و فوکو به اخلاق توضیح داد: چامسکی معتقد است امر اخلاقی در ساختار زبان ریشه داشته و امری جهانشمول است. او در این بحث مخالف نسبیگرایی اخلاقی است. درمقابل چامسکی، فوکو را داریم که معتقد است اخلاق نسبی است و طبیعت بشر وجود ندارد. بلکه این طبیعت برساخته تاریخی است. فاعل انسانی از منظر او افسانهای بیش نیست و ما در یک گفتمان ساخته میشویم که لفظ هم در آن وجود ندارد.
بهگفته وی، در این سیستم فکری البته به تناقض میرسیم و البته دیدگاه دکتر حکمت در این کتاب پادزهری در برابر این رویکرد است. حکمت در کتابش معتقد است که دیدگاه معطوف به قدرت زاده نهیلیسیم است و بحث اراده معطوف به ایمان را در مقابل آن طرح میکند. البته مشکل این مسأله هم این است که ایمان هم در عمل در بسیاری اوقات به یک نوع افراطگرایی منجر میشود.
رحمانزاده تأکید کرد: دکتر حکمت در این کتاب در تلاش است تا به یک ایمان ابراهیمی برگردد. ایمانی که در شاکلهشناسی معرفی میشود و میتواند نقد و شک را بپذیرد و در اینجاست که تلاش میکند نهیلیسیم و افراطیگری را نفی کند. او بر این پایه معتقد است که طبیعت بشر براساس شاکله شکل میگیرد و در این زمینه که انسان اختیار دارد با چامسکی اشتراک دارد. از سوی دیگر مشخصه شاکله انسانی نقدپذیری است.
این مدرس دانشگاه در پایان گفت: تفکر در غرب وجود یک نامتناهی را انکار میکند، اما در این کتاب خلاف این دیدگاه بیان میشود. بههرحال این اثر منطق گفتوگو دارد و یک تز مناسب برای پدیدارشناسی جدید است. بهاعتقاد من امروز سخنگفتن از این نوع ایمانی که در کتاب طرح شده در شرایطی که خیلیها ایمان را کنار میگذارند نهتنها یک سناریو نیست بلکه یک فلسفه است.
ضرابیها هم در ادامه این نشست با اشاره به اینکه طرح مباحث کتاب به آثار روانشناسی شخصیت شباهت دارد، گفت: بحث شاکلهشناسی علاوه بر اینکه یک بحث روانشناسی است دروندینی هم هست. در روانشناسی برگشت عمل به شخص را به شخصیت و وجود انسان برمیگردانند. فارغ از اینکه ایمان داشته باشید یا نداشته باشید شما خودشناسی دارید. بهتر بود دکتر حکمت در کتاب بخش کوتاهی را به این موضوع اختصاص میداد که چگونه میتوان تطبیق بین روانکاوی و ایمان وجود داشته باشد.
وی با بیان اینکه حکمت در کتاب از ایمانی سخن میگوید که زایش ایمان را در درون خودش دارد عنوان کرد: در اینباره میتوان به این موضوع اشاره کرد که بحث انسداد و انفتاح به این برمیگردد که هرچه در خودشناسی عمیقتر شود در انسداد و انفتاح عمیقتر میشود. کتاب شاکلهشناسی منفذ جدیدی به این موضوع است و بهنظر میرسد که فردی که در رفتار شاکلهمند خودش مسیر اعتدال را انتخاب میکند میتواند از شاکلههای خود بهره ببرد. بدین معنا که تنها شناخت و اطلاعات موجب انفتاح میشود ممکن است که دچار انسداد هم بکند.
وی عنوان کرد: آنچه که انسان را به زمین گیر میدهد دانستههایش است و آنچه که او را رها میکند سکوت است. این مطلب را دکتر حکمت در کتاب به زبان دیگری طرح میکند. اما این سؤال مطرح میشود که مرز دانستن و آگاهی که انسان را به انفتاح شاکله برساند کجاست؟
ضیایی دیگر سخنران این نشست با اشاره به اینکه کتاب برایش عجیب بوده عنوان کرد: این کتاب یک جرح و تکاپوی جدید برای زندگی اکنون ماست و نیاز به آن هم در این است که اگر بخواهیم از سنت دینیمان فاصله بگیریم چگونه میتوانیم راه حلهای بومی ارائه دهیم.
وی افزود: گام بلندی که حکمت در این کتاب برداشته عبور از تفکر شریعتمآبانه است و آن با ایمانی میسر میشود که حکمت بیان میکند؛ این ایمان همسفره شک است یعنی میتوانیم ایمان داشته باشیم و درعینحال شک بورزیم. این نوعی از ایمان است که جامعه فقهزده ما به آن نیازمند است. حال این سؤال مطرح میشود که ایده و نفس شاکله آیا ایده بومی است یا خیر؟
وی در پاسخ گفت: نگاه حکمت در این کتاب در ادامه فلسفه غرب و بهویژه نگاه دایره مسیحی غرب است. حال باید تفاوت و شباهتها را بررسی کرد. رکن شاکله ایمان به غیب است که تفاوتی با دیدگاه کیرکگور در این موضوع ندارد و در نگاه کانت و... هم دیده میشود اما اگر بخواهیم وارد بازی زبانی که نویسنده در این مطرح کرده بشویم داستان دیگری است.
ضیایی با طرح سؤالاتی درباره این کتاب عنوان کرد: آیا روایتی که دکتر حکمت بهعنوان روایت دروندینی ارائه کرده یک نظریه عملی هم هست؟ اگر نظریه عملی است آیا متافیزیکی در پشت این نظریه است؟ آیا این نظریه نسبت به نظریههای دیگر سبکتر است یا سنگینتر؟ آیا وقتی که ایشان بحث خدای خالق را مطرح میکند درحالیکه ما باید حداقل 17 پیشفرض داشته باشیم آیا این 17 پیشفرض اثباتپذیر هست یا خیر؟ بهنظر میرسد ما با یک رأی غیرعقلانی و غیرمنطقی روبهرو هستیم چون ما در درون فلسفه غرب با دهها نحله ایمانگرایانه مواجهه هستیم و درواقع در کتاب دکتر حکمت تنها با یک سناریو فراعقلانی مواجهه هستیم و حال این سؤال طرح میشود که چرا از بین چندین سناریو فراعقلانی باید به سمت سناریوی شما بیاییم؟ مثلا ًملاک تشخیص سناریوی دکتر نسبت به سناریوی بودا و... چیست؟
این محقق فلسفه در پایان گفت: من در سراسر کتاب احساس کردم روایتی از کتاب مقدس را میبینم که در آن یک فرا روایت مطرح شدهاست.
صلواتی در بخش دیگری از این نشست استعارهای را درباره این کتاب طرح کرد و گفت: در این اثر چشمهای جاری میشود اما هنوز آب را به ما نرساندهاست. با وجود این طرح مباحث کتاب یک آغاز بزرگ است. یکی از مؤلفههای فکری دکتر حکمت نیز این است که چندان دربند واژه نیست. همچنین سراسر این کتاب پر از اصطلاحات ساختهشده دکتر حکمت است که یک کار فیسلوفانه در زمان فترت و ساختارشکنی است. اما یکی از بزرگترین ابهامات اثر این است که در آن نسبت شاکله با دیگر مفاهیم مشخص نیست، یعنی سعی میکند که بگوید شاکله چه هست و نیست. اما در رسیدن به این مقصود موفق نشدهاست.
وی با بیان اینکه در کتاب یک بداهتانگاری وجود دارد یادآور شد: گویی که هر آنچه که در کتاب غیر از شاکله هست بدیهی هست به همین دلیل توضیح بسیاری از مفاهیم در کتاب نامشخص است.
بهگفته این استاد دانشگاه، در این اثر دکتر حکمت تمایلاتی را مطرح میکند که اساساً مشخص نیست با توجه به شرایط امروزی اجازه فکرکردن به چنین موضوعاتی را داریم یا خیر؟ از سوی دیگر این پرسش طرح میشود که کارکرد و نسبتی که ناخودآگاه با زندگی دارد آیا کارکردش غیر از کارکردی است که شاکله در زندگی ما دارد؟
منصوربخت نیز در ادامه این نشست با بیان اینکه اثر را از منظر درونی و بیرونی بررسی میکند، گفت: از منظر درونی باید به این موضوع توجه شود که این کتاب چیست و چرا نوشته شدهاست؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت این اثر دغدغه دکتر حکمت در مواجهه با دنیا و فرهنگ مدرن است و در مرحله دوم بهعنوان یک ایرانی مسلمان قرار است چگونه به این مسئله پاسخ دهند.
وی کتاب را در مقام یک اثر پژوهشی و تحقیقی دانست و اضافه کرد: نویسنده در این کتاب شاکلهشناسی را به یک اصل مفروض بهعنوان یک تعلیم الهی درنظر میگیرد. متأسفانه کتاب دکتر حکمت عقبه جدی ندارد. یعنی در دوران سنت چندان شاکله مورد توجه قرار نگرفتهاست. بنابراین باید از موضع سنت به این موضوع پرداخت درحالیکه باید دانست که سنت هم تقریباً دستش بسته است. پس باید در اینباره نخستین کار این باشد که شفافسازی درباره مفاهیم و حتی مفهومسازی صورت گیرد. از سوی دیگر مواجهه حکمت در کتاب با دوران جدید و علومی مانند روانشناسی چندان روشن و شفاف نیست.
بهگفته وی، در ایران در مرحله و دوره خاصی از دوران جدید هستیم. در این دوره مسئله شاکله دووجهی است، بدین معنا که از یکسو ریشه در سنت و مفهومی متعلق به دوران سنت و نحوه تفکر دوران سنتی است و از یکسو ناظر به دوران جدید و مسائل مرتبط به آن است و توضیح و شفافسازی آن تقریباً مورد غفلت قرار گرفتهاست.
وی با اشاره به توجه به مسئله شاکله از منظر دوران جدید عنوان کرد: این کتاب در دوران سنت و برای تعلیم یا پاسخ به مدعی نوشته نشدهاست. در دوران جدید و در مقابله با رقیب درحال ظهور هم نوشته نشدهاست. در دوره ظهور، تثبیت و سیطره علوم انسانی جدید و تثبیت آن و سیطره آن بر اذهان و عقول نوشته شدهاست. یعنی بیش از هر چیز با مشکل مبانی و احیای تفکر قدیم روبهروست.
بهگفته وی، پس از این منظر با دو مشکل اساسی مواجهه میشود؛ نخست اینکه تفکر ایدئولوژیک و سیطره مهندسان و پزشکان بر اداره کشور، تفکر و فرهنگ وجود دارد و مسأله دیگر خود کتاب است؛ یعنی روش در سیطره روشهای اثباتگرایانه است.
منصوربخت با اشاره به اینکه مشکل اساسی کتاب نداشتن منبع است، توضیح داد: از منظر دیگر نقطه قوت کتاب هم همین است چراکه کتاب حاصل اندیشه و تعقل است و از این حیث محصولی اصیل و حاصل تجربه زیسته درونی است و از درون آتش از سوختن میگوید. بنابراین کتاب با دو مسئله اساسی و به یک معنا تقابل دوران قدیم و جدید یا سنت و مدرن سروکار دارد. از یکسو تلاش برای انتقال دانش قدیم و از سوی دیگر احیای آن و پاسخ به دنیا و دوران مدرن است.
منصوربخت با بیان اینکه کتاب با دو مسئله اساسی سنت و مدرن مواجهه است، گفت: کتاب در عمل منجر به تولید دانش قدیم میشود. اثر حاضر خواسته است یک گفتار درباره شاکله ایجاد کند، اما میبینیم که بسیاری از مطالب کتاب در آثار عرفا آمده است. امروز این کتاب با یک مشکل اساسی مواجهه است. این کتاب آیا توانسته مدعایش را درباره حل مسئله در دوران مدرن حل کند یا خیر؟
وی در پایان گفت: تمدن جدید خودآیین است و اگرچه کتاب حکمت بتواند در حل مسائل فردی ما کمک کند، اما قادر به حل مسائل کلی و کلان در تمدن جدید نیست. چون تمدن یک کلیت است و با توجه به این است که جمع بین سنت و مدرنیته در آن ممکن نیست.
ماحوزی نیز در بخش دیگری از این نشست با بیان اینکه جایگاه استفاده از واژه تعقل را بدانیم گفت: تعقلی که دکتر حکمت در کتاب از آن نام برده بهمعنای واقعی کلمه تعقل نیست و ما باید منظورمان را از این واژه مشخص کنیم. به همین دلیل است که من کار ایشان را در این کتاب عقلانی یا فلسفی نمیدانم. از سوی دیگر اگر رویکرد نویسنده در کتاب را هم بپذیریم میبینیم که ایشان به خودشان اجازه دادهاند کل فلسفه غرب را بیهوده و تقلیلگرایانه تبیین کرده است. حال این مسأله مطرح میشود که چگونه این رویکرد میتواند با رویکردهای دیگر گفتوگو کند، درصورتیکه هیچیک از رویکردهای دیگر را به مشروعیت نمیشناسد. اساساً منطق گفتوگو این است که چند رویکرد را به رسمیت بشناسید. اگر شما ناچار شوید که این تز را مفهومی کنید باز هم نظریه شما بدیع و نو نخواهد بود.
عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی درباره عنوان این کتاب نیز بیان کرد: عنوان «شاکلهشناسی» که برای این کتاب انتخاب شده ذهن را به این موضوع که اثر درباره ایمان است هدایت نمیکند.