نشست «علم، فلسفه و الهیات و رویارویی با پرسشهای ابدی» برگزار شد گمانها و ندانستههای علم و فلسفه
| تاریخ ارسال: 1397/5/28 |
بهگزارش پایگاه اطلاعرسانی مؤسسه شهر کتاب، نشست هفتگی شهر کتاب با عنوان «علم، فلسفه و الهیات و رویارویی با پرسشهای ابدی» روز سهشنبه ۲۳ مرداد 1397 به بحث و گفتوگو درباره نقاط تلاقی علم، فلسفه و دین اختصاص داشت و با حضور مصطفی مستور، دکتر میثم توکلیبینا، دکتر کاظم سرپولکی برگزار شد.
در ابتدای نشست، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، ضمن بیان اینکه پرسشهای اساسی درباره انسان، جهان، مبدأ و معاد، علم و دین برای انسان مطرح بوده است، اظهار داشت: با پیشرفت علم و تکنولوژی این پرسشها پیچیده و ریزتر شده است. با پیشرفت علوم تجربی، نوعی الحاد مدرن نیز شکل گرفت. تلاقی این الحاد با دین و فلسفه از مباحث مهمی است که جای بحث دارد. این مباحث مختص ایران یا کشورهای اسلامی نیست، بلکه در امریکا و اروپا نیز با جدیت دنبال میشود. در این مورد دیدگاههای متفاوتی وجود دارد، فیلسوفان و دانشمندانی مثل الوین پلانتینگا و پل دیویس به ربط و نسبت فعالیتهای عقلانی با حیات دینی پرداختهاند.
پاسخهای بهروزشده
مصطفی مستور، داستاننویس، اظهار داشت: وقتی دانش فلسفی و علمی نویسندهای غنی باشد، آنگاه ادبیات او نیز غنا خواهد یافت. این مباحث بهنوعی با موجودیت انسان گره خوردهاند. انسان از وقتی که شروع به تعقل کرده، با پرسشهایی ازلی و ابدی درگیر بوده است. البته مواجهه انسان با این پرسشها در یک سطح نبوده است. با پیشرفت علوم، دانش و فهم بشر، این پرسشها هم تعمیق یافتهاند و پاسخهایشان نیز دقیقتر و پیچیدهتر شدهاند. با این حال، طرح این پرسشها همواره ضروری است. با صحبت از اینها، در منظر فلسفه، علم، دین، تصویر درستی را از جغرافیای این پرسش ـ موقعیت و کارکرد انسان در این جهان بیکران ـ شکل داد. بعد از شکوفایی علم و عصر روشنگری، فلسفههایی در تماس با علم شکل گرفتهاند. بنابراین، اگر مولوی در زمینه تصوف قرن هفتم، سؤال میکرده که «زکجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود، برای نمونه در اواسط قرن نوزدهم پاسخ داروینیِ «حیات انسان در تکوینی طبیعی شکل گرفته» و متأثر از مباحث ژنتیکی پاسخِ «انسان شکل گرفته از آمینواسیدها است» را دریافته است.
او با اشاره به جابهجایی مرجعیت پاسخ از فلسفه به علم و معطوفشدن توجه به علل مادی بهجای غایی در قرن هفدهم، تصریح کرد: تصویری که بر اثر این تغییرات شکل گرفت، انسان را به لحاظ کیهانشناختی، بیولوژیکی و روانشناختی در جایی نشاند که در آن بسیاری از پاسخهای بدیهی، با تردید و تشکیک جدی مواجه شدند. علم سیطره یافت و مذهب و فلسفه احساس کردند باید خودشان را با آن هماهنگ کنند. این چالشها، تا این نقطه، کفه ترازو را به سمت علم سنگین کرد. اما در قرن اخیر، اتفاقاتی رخ داد که مذهب را در مقابل علم قویتر کرد؛ یعنی علم به مرزهایی رسید که با پرسشهایی مقابل شد که قادر به پاسخگویی آنها نبود.
مستور در بخش دوم سخنرانی خود، این پرسشهای بیپاسخ را چنین مرور کرد: لایبنیتس میپرسد، چرا چیزها بهجای وجود نداشتن، وجود دارند. ویتگنشتاین میگوید، سؤال این نیست که چرا جهان رازآلود است، این است که چرا اساساً جهان وجود دارد. علم میکوشد چگونگی اشیا و پدیدهها را توضیح دهد، اما در زمینه چراییشان به بنبست رسیده است. بعضیها عالم را نوسانی کوانتومی دانستهاند. چیزی که این سؤال را در برابر علم چالشبرانگیز کرده این است که اگر در سرچشمه پیدایی این جهان، کوچکترین تغییری در یکی از ثابتهای فیزیکی رخ میداد، این جهان شکل نمیگرفت. بنابراین، گویی کسی در همان آغاز، جهان را تنظیم دقیق کرده است. یکی از توضیحات، این است که شاید چندین بیگبنگ وجود و جهانهای بسیاری وجود داشته که تصادفاً در یکی از آنها ثابتهای فیزیکی بهگونهای تنظیم شدهاند که جهان ما شکل گرفته است. این تصور، دیگر نگران چرایی چنین تنظیم دقیقی در طبیعت نیست.
او ادامه داد: ادوین هابل، ستارهشناس آمریکایی، برای اولین بار دریافت که کهکشانها در حال دورشدن از یکدیگرند. تحقیقات دیگر، میگفت با برگرداندن این فیلم، به نزدیک شدن این جهانها و در نهایت به تمرکز در نقطهای کوچکتر از یک اتم میرسیم. پس، جهانها در اثر یک بیگبنگ شکل گرفته و انبساط یافتهاند و جهان آغازی داشته است. در آغاز داشتن جهان تلویحاً مفاهیمی مذهبی وجود دارد. در متن کتاب مقدس آمده است که خداوند جهان را از هیچ آفرید. از اینرو، موضعگیری کلیسا موافق این نظریه بود. سؤال بعدی در مورد قوانین طبیعت است. اینکه آیا پیش از پیدایش جهان وجود داشتهاند یا با جهان آمدهاند. اگر با شکلگیری جهان آمدهاند، پس قانونی که ایجادشان کرده چگونه قانونی است. چرایی قانونمندی طبیعت، پیشبینیپذیری، تبیینپذیری طبیعت با علم ریاضیات، همبستگی ریاضیات و فیزیک، پرسشهای عمیقیاند که علم قادر به پاسخ دادن به آنها نیست. گویا اینها پرسشهایی از بیرون علماند. پرسش دیگر، منشا حیات است؛ اینکه چه اتفاقی افتاد که از مشتی اتم و مولکول بیجان موجودی جاندار شکل گرفت. پرسش دیگر، بحث نسبت مغز و آگاهی است. مغز بهعنوان پدیدهای مادی، مجموعهای از مولکولها با پیکرهبندی خاص خود و مجموعهای از شارشهای شیمیایی و جریانهای الکتریکی است. وقتی تصمیم میگیریم کاری را انجام دهیم یا چیزی را انتخاب کنیم، جریانهایی الکتریکی در ذهنمان اتفاق میافتد. تفاوت با کامپیوتر در این است که ذهن به فرایند کردن دادهها آگاه است. بنابراین، به نظر میرسد که مرز کاملاً روشن و مهمی میان اجزای شیمیایی مغز و آگاهی هست. در نهایت، بهنظر میرسد پرسشهای دشواری وجود دارند که شاید بتوان امید داشت با پیشرفت دانش بشری پاسخهایی برای آن یافته شود.
گفتوگوی الهیات و فیزیک
توکلیبینا، عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه، ضمن اشاره به اینکه در گذشته نیز مباحث فلسفی و الهیاتی تابع علم زمان خودشان بودهاند، بسیاری از گزارههای علمی امروزی را گزارههای قبل قرن هفدهم یا برخاسته از آنان دانست و اظهار کرد: با در نظر داشتن دغدغههای الهیاتی، سه حوزه سؤال در فیزیک وجود دارد: فیزیک کوانتومی، کیهانشناسی، بحثهای پیدایش جهان. معادله عدمقطعیت جایی است که ما را با حوزههای الهیاتی و فلسفی درگیر میکند. عدمقطعیت، در اینجا ادبیاتی نیست و نباید بدون توجه به معادله از آن صحبت کرد. نظریه موج ـ ذرهای نور تلقی راجع به ذرات عالم را عوض کرد. اکنون، بهجای موج، درباره احتمال حضور صحبت میشود. پس، وقتی از یک ذره صحبت میکنم، درباره مکان و تکانهاش صحبت میکنم. رابطه عدمقطعیت میگوید با نیت برای تعیین جای یک ذره، به شدت در مورد تکانهاش به تردید میافتیم و برعکس. حاصلضرب این دو همیشه از مقداری بزرگتر است، لذا بهمحض کم کردن یکی، دیگری زیاد میشود. پس، دقت در یکی، امکان اظهار نظر دقیق در دیگری را از بین میبرد. عدمقطعیت هایزنبرگی این است.
او ادامه داد: در فضای فاز، با یکسری پارامتر رویاروییم و فقط درباره احتمال حضور یک ذره و تکانهاش صحبت میکنیم. پس، مدلسازی قطعیتی به مدلسازی عدمقطعیتی جابهجا میشود. در اینجا سؤال از واقعیت، پای تفاسیر کوانتومی را وسط میکشد. تفسیر کوانتومی میگوید یک تصادف کور ذاتی مطرح است. تفاسیر صلحجویانهتری چون تفسیر متغیرهای پنهان وجود دارد که میگوید متغیرهای پنهانی هستند که ظاهر امر را بهصورت پدیدهای تصادفی به ما میدهند. در نظریه احتمالاتی هم مطرح است. تفسیر دیگر، تأثیر مشاهدهگر و مشاهدهپذیر است که در آن کوشیدن برای تعیین دقیق یک مورد، تعیین دیگری را مختل میکند. در آزمایش دو شکاف نتیجه با حضور مشاهدهگر تغییر میکند. یکی از تفسیرهایش این است که اینها با هم سیستم متحدی را تشکیل میدهند که اکنون نمیتوانیم رابطهاش را تحلیل کنیم و ناچار به تفسیر تصادفیایم.
توکلیبینا در بخش دوم سخنان خود، حوزه کیهانشناسی را از مهمترین نقاط تلاقی علم و دین دانست و اظهار داشت: در جهان معاصر، فیزیکدانان با روشهایی چون طیفشناسی مقداری داده جمع کردند. با برگشت به گذشته، به جمعشدنی تا نقطه تکینگی میرسیم. در این نقطه، فضا و زمان و ماده و انرژی به سمت صفر میل کند. این نقطهای بحرانی بهجهت فلسفی ایجاد میکند. مدلسازی ریاضیاتی در نقطه صفر تحلیل از هم میپاشد. سؤال فلسفی هم چگونه بهوجود آمدن همه از هیچ است. در اینجا، انفجار بهمعنی انبساطی در بازه زمانی بسیار کوتاه است. این در آن لحظات اولیه مشاهده میشود. بر اساس سازگاری این با کتاب مقدس، موضع دینداران در بازه زمانی مورد توجهی تقویت شد. اما مشکل مهمتر این است که در نزدیکی نقطه تکینگی، فیزیک معتبری برای بحث درباره اینها نیست. بحثهای دیگر چگونگی مراحل تطور کیهان و آغاز حیات است.
او با مرور چالش فلسفه با تحلیلهای علمی تطوری و تصادف بنیان، نظام احتمالاتی و ریاضیاتی را نگرانیساز و در بعضی جاها ناتوان توصیف کرد و تصریح کرد: هسته مکانیک کوانتومی، بخشهایی از نظام داروینی و مدل آغاز حیات، تصادف است. پس، تفسیر تصادف بسیار مهم میشود. اگر واقعاً در نظام تصادفی هستیم، این همگرایی بزرگ بسیار عجیب است. اینقدر سازگاری و نظاممندی در جهان ماکروسکوپیک دیگر آزاردهنده است. چرا که نشان میدهد اطلاعات ما با هم نمیسازد. این باعث میشود به این نکته توجه کنیم که تصادف در عالم فیزیک، لزوماً تصادف کاتورهای نیست؛ یعنی تصادف کور نیست و اتفاقاً از قواعدی تبعیت میکند. این از آن تصویر موجبیتی مهیبتر است. هایزنبرگ میگوید در ابتدای فیزیک خواندن، کمکم همه چیزتان را از دست میدهید، ولی در انتها خدا به انتظار شما نشسته است. خود هایزنبرگ بر این تصریح کرده است و در اواخر روح افلاطونیای پیدا کرد و حس کرد که مُثُلی این جهان را با همه این عدمقطعیت به یک نظامواره تبدیل میکند.
حیات: گریزان از چرایی
کاظم سرپولکی، مدیر گروه علوم زیستی دفتر مطالعات علم و دین، نیز بر قدمت سؤالهای مشترک حوزه الهیات، فلسفه، علم و ضرورت جدا کردن تفسیر علمی از برداشت شخصی از آنها تأکید کرد و اظهار داشت: در قرن اخیر، فرضیه تکامل مهمترین موضوع محل تعارض میان علم و دین در زیستشناسی است. چگونگی ایجاد تنوع زیستی همواره مطرح بوده و پاسخهای متفاوتی گرفته است، اما پاسخ داروین نقطه عطف است. انتخاب طبیعی از پیش مطرح بوده است، اما داروین آن را هسته اصلی نظریه خود قرار داد. باید توجه داشت که مخالفت با داروین، صرفاً جنبه مسیحیتی نداشته است. مثلاً ریچارد اُوِن از زیستشناسان معاصر و مخالف او بود. مخالفان معاصر داروین به ساختارهایی ثابت در طبیعت قائل بودند، اما او هر تغییری را حاصل تغییرات جزئی در طول زمان میدانست. او دریافت که منقار سهرهها در محیطهای مختلف با هم فرق دارد. انتخاب طبیعی میگوید، شرایط مختلف محیطی باعث میشود که صفات سازگار با آن محیط باقی بمانند.
او ادامه داد: ساختارگرایان و دانشمندان اخیر بر این باورند که یکسری ساختار بدیع در طبیعت وجود دارد که با این طرح توجیهشدنی نیست. از جمله پر که توضیح داروینی ندارد. مثال دیگر ظهور بازو و استخوان ساعد و پنج انگشت است. این امر، یکی از چالشهایی است که در دهههای اخیر مجدداً طرح شده است.
وی در ادامه مخالفتهای دیگری را با این نظریه برشمرد و با اشاره بر گریز داروین از موضع الحادی برداشت شده از این نظریه، بر ضرورت مشخص کردن مرزی میان گزارههای علمی و اعتقادی (چه در تأیید و چه در مخالفت آن) تأکید کرد. سپس، وارد بحث ژنتیک و تصادف شد و اظهار داشت: بخشی از ژنتیک که با دین برخورد دارد، تصادفی بودن آن است. این نکته باید در نظر گرفته شود که تصادف در زیستشناسی و ژنتیک، امری بیعلت و منشا نیست؛ صرفاً ناآگاهی از علتها مطرح است.
سرپولکی در بخش دوم سخنرانی خود اظهار داشت: در بحث آغاز حیات، سؤال اصلی تصادفی بودن یا نبودن حیات است. براساس محور زمانی، جهان از حدود چهارده میلیارد سال پیش شکل گرفته، در حالیکه حیات تنها از چهار میلیارد سال پیش آغاز شده است. در اینجا، سؤالهایی چون فرق میان سیستمهای مادی و زنده چیست؛ در فاصله میان تشکیل جهان و شکلگیری حیات چه روی داده است؛ چرا و چگونه حیات شکل گرفت؛ مطرح میشود. نظریههای گوناگونی برای پاسخگویی به این پرسشها شکل گرفتند. مثلاً در یکی از این نظریات ابتدایی باور بر این بود که حیات خلقالساعه است. بعدها، پاستور این نظریه را رد کرد. در ادامه، داروین ایده ابتدایی «سوپ بنیادین» را طرح کرد که آن هم با مشکلاتی اساسی در گیر بود. امروز، گرچه در فضای عمومی درباره آغاز حیات با قطعیت صحبت میشود، دانشمندان باور دارند آنکه با اطمینان از آغاز حیات صحبت کند یا احمق است یا رذل. پس از کشف ژنتیک و اهمیت DNA در سلول، به این نتیجه رسیدند که احتمالاً در ابتدا نیزDNA ای با خاصیت آنزیمی و توانایی تولید خود وجود داشته است. پس، احتمالاً در ابتداRNA ای با خاصیت آنزیمی وجود داشته است. اما ساختار سادهترین RNAها نیز پیچیدهتر از آن است که با تصادفیبودن توجیه شود. پس، سؤال پابرجاست. برخی نظریات امروز میگویند حیات در زمین کاشته شده است. برخی از این نظریات، بهصورت علمی به وجود موجودات فضاییای باور دارند که حیات را در زمین کاشتهاند و برخی دیگر، باور دارند حیات در جای دیگری از جهان ایجاد شده و با شهابسنگ به زمین منتقل شده است. گزارش از: غزاله صدرمنوچهری